Nosrato lah Masoudi
_____________
China dress, Opposite House Hotel, Beijing
_______________
نصرت الله مسعودی
ده شعر ِشایدعاشقانه
1
وقتی که دل
تکه تکه ی لحظه های نبودنت بوده است
حتماً این صدا
تسلیتی برای ویرانی ست
حتی اگرآنقدر قطع وُ وصل شود
که دل ِکفری ام
برای هرکلمه ی ناشنیده ات
سربه این شقیقه بگذارد.ه
2
با آن تن ِ بهارانهکه با نم نم ِباران
تن به عشوه می سپارد
کاری ندارم
و با عطش ِ تابستان هم.ه
تنها منتظر پاییز می مانم
که ترانه ی گیسویت باز
با آن روبان قرمز
وسط ِ بادهای شرقی
به سمت ِکولی های لورکا می وزد.ه
3
چه فرقی می کند
که پنجره ها بسته باشند یا باز
وقتی که تو نوای کفش هایت را
درآن سوی آب ها پیاده کرده یی
وتنها صدای سفر را
به عریانی ِ این ِدیوارها ی اریب چسبانده یی!ه
4
چه رازی درلبخند تو ست
که سهره ها برایش می خوانند
و اردیبهشت بی آنکه صدایی بشنود
چشم ازدهان تو بر نمی دارد.ه
5
لبخندم را لت وُپار کرده اند
و رویاها یم را
آنقدربه خاک کشیده اند
که مشق ِ یک بند ِ شب هاست
و نوشته می شوند چنان
که یک خط خوردگی هم نداریم.ه
6
درخت درسایه تو دراز می کشد
باغ تا سربه سر ِرنگین کمان بگذارد
در رویاهای تو رنگ می گیرد
مگرمی شود بهانه یی نباشی
تا من حسابم را
از واژه هایی که عشق نمی ورزند
جدا نکنم؟!ه
7
نباید که تو نبوده باشی
با دستانی که پُرازپرنده بوده است
با نغمه هایی
که سنگ هم ازآن قد می کشیده
و زمزمه را
بر پود ِ جویبار وُ رود می تنیده است.ه
در هرگوشه یی که می خواهی باش
پَری ِ غرق ِگریبان ِخود
خیلی پَری تر است!ه
8
همه ی این ها رنگ است
با هرحاشیه یی که می خواهی بزن.ه
به هررنگی که می خواهی اعلامم کن
فقط این را گفته باشم
که رنگ ِ دلت را
حتماً باور نمی کنند
و تصویرت را
اگر داوینچی هم بکشد
بازشطرنجی ست!ه
9
برای محمدرضا - ج
با لاجورد ِ چیده از وسط ِ دریا
چشمانت را چنان به من نشان داد
که اگردزد دریایی هم می بودم
تنها با خیال چشمت
به ساحل برمی گشتم.ه
10
پارمیدا!ه
اکنون که هیچ ستاره یی
بر تاب بریده ی موج های زاینده کِل نمی کشد
من کوژتر ازاین طاق ها
وطنم را گریه می کنم.ه
شهریور88
____________
No comments:
Post a Comment