Thursday, October 1, 2009

Tarık Günersel

___________


qajar era art
____________________

طارق گونر سَل

فارسی : یاشار احد صارمی


مردی با چشم های سرخ


مردی آمده به شهر، با چشم های سرخ
با سر و روی سرخ ، با پیراهن و شلوار سرخ
مردی زار و بیزار از سرخی ،
ه
با آینه ها دشمن.
ه
آمده سِر راه تو سبز شده
تو هم از بخت برگشته اش زده و عاشقش شده ای
دلت را - آن هم تا بن و بنه اش -
ه
به رویش باز و بفرما کرده ای.ه
گفتم که این مرد دشمن خونیِ سرخی بود،ه
فلنگ را بسته و زده به چاک.ه
تو هم از پی اش ُبدو و اُوهوی و باتوام هی .ه
دلت را به روی مرد باز کرده ای. ه
دلِ سرخ و خونی ات را.ه
مرد هم ترسیده و گنده و مُنده تر شده و چشمانِ سرخش
آ
ه ه به این گنده گی.ه
خون چشمش را گرفته.ه
سرخی ریخته روی سرخی.ه
حالا چشم های تو هم که مثل آینه برق می زند.ه
مرد هم یکدفعه در چشمان تو
ممممممممممممممممممممممم
ه اِ ! این که منم.ه
تو هم ویرِ عاشقیت گرفته
دلت را باز کرده ای که " دِ بیا تو دیگه " .
ه
ه" این هم قلب من !"ه
چشمِ سرخ سرختر از همیشه
سرخ
سرخ
سرخ.
ه
بیچاره مرد که از اندوهش همانجا دراز افتاده دهان باز.ه
سرخ
سرخ
سرخ.
ه




1968


__________

No comments: