Sunday, November 1, 2009

Azita Ghahreman

_______________



The Turkmenistan Bride, early XX th Century. Self-portrait, 2005
__________________

آزیتا قهرمان



اینجا ...ه


اینجا پرتابم کرده اید
تا باران ها را با حوصله ی پیرزنی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه به رج بکشم
و به دنیای ابری شما نگاه کنم
به خانه های شطرنجی نخ نما
و بادبان های کاغذی
که پشت خطوطی مبهم از دریا
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه پوسیده است.ه
تا نگاه کنم
به چراغ های نمور و درختان وارونه ای
که سایه می اندازد
بر میدانگاهی فرسوده
و من که کوچک هستم
میان این موسیقی تاریک و لوزی های محزون
دست تکان می دهم
از میان رویاهایم
برای مردی که هرگز ندیده ام .
ه
اینجا پرتابم کرده اید!ه
کنار گود باران ها.ه
و
چک چکی کُند
دامنه های روز را آبله گون می کند
آنجا که رمه های سرگردان در شن
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه گم می شوند.ه
و حفره ای کبود
دهان بادهاست
وقتی بابویی غریب می آیند
تا گریه ها را بیدار کنند.ه




__________

No comments: