Fariba Sedighim
____________
Anna Pavlova
______________________
فریبا صدیقیم
بگذار ببارد
من که نم نم آب می چکد از انگشتانم روی گونه ات
و اشک عقب نشینی می کند
از ساحل چشم هایم
بگذار ببارد
حالا که سیل کفش هایم را می برد
بوسه هایم نم می کشد
آب می رود بدنم
و لباس صورتی ام گشاد
بگذار ببارد
حالا که باران کلاهم را سوراخ می کند
شر شر آب آژیر می شود
و آواز هایم
گوش چلچله ها را تکه تکه می کند
بگذار ببارد
روز خمیر می شود
و قطب نمایی که مرا هدایت می کند به قطب
اینجاست
در فنجان شیری
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه که خشک شد
______
1 comment:
سلام. خیلی قشنگ و لطیف گفتی...
Post a Comment