Sunday, November 1, 2009

Fariba Sedighim

____________



Anna Pavlova
______________________

فریبا صدیقیم





بگذار ببارد
من که نم نم آب می چکد از انگشتانم روی گونه ات
و اشک عقب نشینی می کند
از ساحل چشم هایم
بگذار ببارد

حالا که سیل کفش هایم را می برد
بوسه هایم نم می کشد
آب می رود بدنم
و لباس صورتی ام گشاد
بگذار ببارد

حالا که باران کلاهم را سوراخ می کند
شر شر آب آژیر می شود
و آواز هایم
گوش چلچله ها را تکه تکه می کند
بگذار ببارد

روز خمیر می شود
و قطب نمایی که مرا هدایت می کند به قطب
اینجاست
در فنجان شیری
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه که خشک شد

______

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. خیلی قشنگ و لطیف گفتی...