Sunday, November 1, 2009

Partow Nooriala

_______________


پرتو نوری علا
___________________

پنج سبز




I

هاشور خورده گونه هام از خراش،
ه
از خط چشم و ریمل در اشک ِ گاز.
ه
پرتاب می کنم هرچه سنگ وُ آجر
بر سر ِ حرّامی ی اسلحه پوش.
ه

زیر گلویم لوله می شود، گلوله
گره کور، روسری،
ه
می دَرانم اش با چنگ
با ناخن های سبز ِ شکسته.
ه

در سکوت ِ آینه
لبم به خنده می گشاید
برجسته تر می شود هاشور گونه ها؛
ه
زار می زنم
جِر می دهم روپوش خاکی را از تنم
تکمه هاش، ساچمه؛
ه
می شکند سکوت آینه را رگبار ِ سرب.
ه

از پیکرم
تنها سینه بند وُ شلوار جین بازمانده،
ه
مابقی همه زخمی است در آینه.
ه


II

تا آماده کنم فردا را
فرومی آیم از خیال ِ برج و بارو
یک پله در میان، دوتا یکی
درنیفتم به تور ِ سراب
به زمین نخورم با سر
سَر نخورد به سنگ.
ه

نه، هر تور ِ الوانی صیدی نخواهد داشت
اسکله ها پُراند از جیغ ِ مرغان دریایی
تا پاره پاره شوند تورها
و هیچ صیادی را صیدی نباشد.
ه

اصلن فردا را تو آماده کن
فقط مثل همیشه دو قدم، عقب نمان!
ه
دست، دست کنی، از دستت رفته.
ه
عقل ات را پای فردات بریز
اِبنُ الوقت هایی آماده تور شدن اند
فقط دست به آن ها نزن
سنگ می شوی!
ه



III


عکس ها، ردیف می شوند بر صفحه کامپیوتر
آشنای جوانی، آن سوی آب ها.
ه
دست می کشم بر گلبرگ ها
صورت های جوان
ه ه ه ه ه پیکرهای بی جان
ربوده می شوم
ه ه ه ه ه ریپ می شوم
پهلویم را می شکافد نیش چاقو
گلوله بر قلبم .... سنگینی می کند؛
ه
ه.... سوختم.ه
می سوزم
می سوزم
می سوزم .... روزی هزار بار
.

IV

نام ها پَر می کِشند؛
ه
می پاشد خاکستر ِ پَر، بَر گُل ها.
ه

برای زنده نمردن بهانه می تراشم،
ه
می تراشم مداد
ه ه ه ه ه برای کاغذ ِ سفید
سیاه نمی شود اما کاغذ
ه ه ه ه ه کبوتر می شود.
ه
کبوتر ِ شکسته بال
بهانه ی گریستن.
ه


V


مترسانم!
ه
مگو گزلیکی شود پُر گزند
پا بیرون گذاشتن از...
ه
که پاره پاره کنم گلیم
تا پایم را پس نکشد
از فراسوی خود رفتن.
ه

لبریز ِ شعر
صاعقه می شوم
تا گُر بگیرد تلاقی ی کلمه و ابر
و گفته شود این همه شعر نگفته
و شعر شود، باران
زنده کند نام خفته گان
ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه با گُلبافته ها.ه


آمریکا

شهریور 1388 - 2009

__________________

No comments: