Mansoureh Ashrafi
_______________
From the series New Guinea: where masks still dance
Chris Rainier, photographer
________________
منصوره اشرافی
مرگ های تابستانی
1
رها شده در معبرها
با بوی خون
آمیخته به زهر خنده ها و فریادها
با هجوم های مکرر
آکنده از دلهره و هراس و هول،ه
و برهنه
به برهنگی تابستان
در پاشویه حوض هر خانه ای
آمد و گسترده شد و سوزاند
در لهیب شعله های رقصان،ه
عاشقانه تن ها را.ه
2
مرگ
حلقه وار می گسترد
و می بارد
مثل خوشه های رسیده انگور
در آستانه ی فرو ریختن
مثل غباری تار
بر آیینه ی روشن تابستان
مثل نوری سمج
که تراویده از لابلای انگشتانی بسته
مثل درزی شفاف
در شکاف پلک های بسته.ه
مرگ، همیشه همین دور و برها
پرسه می زند.ه
3
وقتی زندگی
دشوارتر از مرگ است
مردن، رهایی ست
آن هنگام که موج وار
مشت بر درت می کوبد
و پر می کند
با اتفاق ساده اش
خلاء کسالت بار هستی را
و پس می زند نیستی، و هر آنچه تیرگی ست
رو به روشنی.ه
حضور او
نوشته ها را به آخر می برد
و خواب ها را به انتها.ه
تابستان 1388
____________
3 comments:
سلام. خیلی خوب و شاعرانه.ممنون
و این مرگ های تابستانی. این مرگهای تابستانی روشن. این مرگ های تابستانی که شره شره از سر انگشتان کسالت زندگی می چکند و ماجراهایی که ناگهان تا ابد معلق میمانند در گاه فرو افتادن پرده ها با دستان مرگ...ء
با این شعرها... با این شعرهای گس، مرور کردم در این سرمای شمالی، مرگهای تابستانی را...ء
سلام بر خانم آذر کیانی و ممنون از کامنتشان.
به سرور هم سلام.
Post a Comment