Tuesday, December 1, 2009

Soroor Javan

______________


Omar Galliani
_________________

سرور جوان




پرده هایِ گریزانِ رویا



پرده بالا می رود... حالا بازی
سرد است و شبنم می زنند کلمات در دهان
اسمت را می گذارم میان لبهایم
اسمت سرخ، اسمت نرم
اسمت لب می شود روی لبهایم
اوم، اوم
حالا در دهانم
به نرمی لبهایت؟ نه؟ نه!!
ه
به نرمیِ "ه"؟ هوم، هوم
زیر دندانهایم خرد می کنم تکه تکه اسمت را بعد فوت
رها می شوی در باد در حبابهای بی رنگ
اسمت از دهانم بالا می رود
از روی گونه هایت اشکهایت دوباره می ریزند در چشم هایت
سرد است هوا
و اشک یخ می زند نرسیده به زیر مژه های سیاهِ حالا سایبان شده جلوی خورشید.
ه
هرزگی می کنند کلماتِ شبنمی در دهان
اصلا تکه پاره می کنند لباس هایشان را
لخت مادرزاد می شوند و نور...
ه
نور قرمز را اصلا حالا بی خیال
چیزی که نیاید، دیگر نمی آید... کلمه های هرزه ی مانده در دهان و پرده ی فرو افتاده.
ه
...

پرده بالامی رود
تو، باز برمی گردی... دستم باز گمشده ی تن مه آلودت
دستم اگر خیس برهنگی تو؟ نمی شود دیگر... در خیال من آبی هستی.
ه
بازی اینجوری است!ه
خوب با این اشکها حالا توی چشمهایم چی؟ یعنی؟ یعنی؟ ها؟
ه
مگر نمی بینی آخر مژه ها حالا سایبان شده زیادی بلند
شبنم می زنند و نگاه، گیر می کند پشت شبنم ها
دیده نمی شوی...
ه
هی قلپ قلپ سر می کشم تو را... باز بی فایده است
وقتی از در و دیوار
مدام تلخی می ریزم توی فنجانِ تو، من چه کنم؟
ه
قرارِ بازی را چه کنم؟ و این دل گریزان را؟ه
برهنه بشوم تو می مانی زیر سایبانهای شبنم زده
میان سفیدی ملحفه ها گم شوم، دستم خیس برهنگی ات؟ قرارِ بازی پس چی؟
ه
...

حالا برهنه شده ام گم در سفیدی ملحفه ها، غرق برهنگی تو
از پشت پلکهای بسته ات می بینمت.
ه
گریز می زنم از قهوه ای چشمهایت تا قهوه ای چشمان دیگرت.ه
"قرارِ بازی پس چی" را از هوا هل می دهم در دهانم...
ه
لبهایم را محکم جمع می کنم... نیاید بیرون...ه
تو، بوسه در خیالت...ه
قرارِ بازی در دهانِ تو حالا...ه
ه"قرارِ بازی" را گذر متناوب می دهیم از پل بوسه ها
هوم، هوم، هوم
ما، کمی بالاتر از زمین... پرده، مرددِ افتادن... کلمه ها، شرمسار...ه




نوامبر ٢٠٠٩، مونترال



_____________

3 comments:

mahtab keransheh said...

تصاویر زیبا و خیال انگیزی ساختی
ممنون سرور جان

azadeh davachi said...

سرور جان این شعرت لبریز از روایت بود دوست داشتی حرف بزنی با تما م وجودت و زبان شعرت روی پرده های ناتمام لعزیدند

آذر کیانی said...

سلام عزیز. نمیدونم چی بنویسم. واقعا میگم. کاری کردی کارستان. توی این شعر اونقدر هستی و اونقدر بازهای زبانی ت قشنگه که چی بگم؟ دل و دلبر بهم آمیته وینم.نذونم دل که و دلبر کدومه.ممنون