Mansoureh Ashrafi
______________
Muller’s Barbet - photo BBC
___________________
منصوره اشرافی
اما
دریغ، دریغ
دریغ که شب بر بلندای غرور خود
از حقارت اینان
بر دشنه ی صبح
ه ه ه ه ه می گریست.ه
و صبوری،ه
نظاره گر حرکت سیال عشق
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه از نهان به اوج بود.ه
و آدمیان، هر کدام
ه ه ه ه ه با دهان های حیرتشان
چشمان منتظر
ه(منتظر هیچ کسی را)ه
ه ه ه ه ه در سرگردانی یکدیگر تفسیر می کردند.ه
آری، در سکوت غم را می توان شنید
می توان حرف زد
می توان خندید
اما،ه
دریغ که با ما
ه ه ه ه ه درد بزرگی زاده شده
دردی که از آن میتوان، هیچ نگفت.ه
و دردا
که آدمیان غم هایشان
و شادی هایشان
به تساوی قسمت نشده.ه
_________
No comments:
Post a Comment