Shahrokh Setoudeh Foumani
_____________
شاهرخ ستوده ی فومنی
________________
وطن مالوف
با چمدانی خالی ترکت کردم
در این سال ها
این تمام نقش من بود
در زندگی
همین رفتن ها
جراحت را کهنه کرد
سرنوشت و گریه هایم را پاک می کنم
نام شاعر محبوبم را فراموش کرده ام
و از نومیدی به صورت نام ها دست می کشم
باید دیگر به مرگ در خیابان ها - پیاده رو های تازه عادت کرد
گل ها - کندو ها
رسالت عتیق خود را از یاد برده اند
من تنها به عفو عمومی می اندیشم
چیزی جلو دار زوال خانوادگی من نیست
من بی وقفه به اتمام می رسم
نگاه کن
روزی نامت تمام می شود
آنگاه که عمرم به اتمام می رسد
و دیگر دست باد نیز به گیسوان تو نخواهد رسید
برای نامت کاری کن
من بی وقفه به اتمام می رسم
در این سال ها
این تمام نقش من بود
در زندگی
همین رفتن ها
جراحت را کهنه کرد
سرنوشت و گریه هایم را پاک می کنم
نام شاعر محبوبم را فراموش کرده ام
و از نومیدی به صورت نام ها دست می کشم
باید دیگر به مرگ در خیابان ها - پیاده رو های تازه عادت کرد
گل ها - کندو ها
رسالت عتیق خود را از یاد برده اند
من تنها به عفو عمومی می اندیشم
چیزی جلو دار زوال خانوادگی من نیست
من بی وقفه به اتمام می رسم
نگاه کن
روزی نامت تمام می شود
آنگاه که عمرم به اتمام می رسد
و دیگر دست باد نیز به گیسوان تو نخواهد رسید
برای نامت کاری کن
من بی وقفه به اتمام می رسم
_________
1 comment:
سلام. من تنها به عفو عمومی می اندیشم....شعر تازه هست و به روز...خیلی خوب .ممنون
Post a Comment