Monday, February 1, 2010

Naser Kakhsaz

______________

Align Center
José Parlá
______________

ناصر کاخساز


به مناسبت کشتن محمد رضا زمانی و آرش رحمانی پور


هفت صبح



خون به صورت آسمان
می‌دود
بغض‌اش می‌ترکد
و قطره‌های برفی اشک
بر گونه‌های کوه
یخ می‌زند
هفت صبح است، بر می‌خیزم
گلوله به قلب‌اش می‌خورد
و صدای متراکم،
ه
جسم فشرده‌ی آهن را در بناگوش‌اش
پاره می‌کند
سرم به یخ پشت پنجره می‌خورد
و می‌افتم
تلخی ضربه و انفجار
در دهانم.
ه

خدایان کُشتن و دشمنی
فاتحین بزرگ کشورهای کوچکِ تن
«دشمنانِ» بی سلاحِ «خدا» را
این تن‌های تنها را
در تنهائی بزرگِ آغوشِ تنگِ دیوارها
با دندان‌های گرگی گلوله‌هاشان
می‌خورند.ه




28 ژانویه 2010

_________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. و شاید خیلی تلخ تر ازاین سروده بر ما رفت بوقت شنیدن خبر....خیلی خوب وممنون گرامی