Amir Marzban
____________
امیر مرزبان
_______________
ژاندارك
كليسا بود يا كنيسه دستهاي تو؟ه
كه ميكل آنژ
كشيدش!!!ه
ه- جناب سروان!ه
هي كاپيتان!ه
اين دستها دستبند نميخواهد
دهانبندم را بگير
و توي اين شعر ببند!ه
خوشا به حال فروتنان
زيرا
زماني طغيان ميكنند
*
ازدحام من و تابوت ...ه
خنده دار است
منارهي ديرهايي
كه يكي باشد
قرينهكاري هميشه مهم است
حتي درهاي بهشت و جهنم
و آهو بيشتر به درد كباب شدن ميخورد
تا نقاشيهاي بوتيچلي
*
كنيسه بود كه كشيدت
به اين محاكمه
ه- پاي اين ورقه را انگشت بزن خانم ِ رُمان
تيك عصبي ميگيري
وقتي صليب نزديك دهانت ميشود
مادربزرگ!ه
و آتش همهي شعر را دستبند ميزند
*
هي كاپيتان!ه
براي اين شعر
يك فنجان
شراب بورگوندي بريز
و دستهايش را باز كن!ه
اين شعر دهانبند ميخواهد
تا مادربزرگ سوختهاش
را بيرون كليسا
داخل كليسا
يا توي تابلوهاي بوتيچلي
فرياد نكشد!ه
_________
Pyotr Ilyich Tchaikovsky - Symphony No. 4 in F Minor, Op. 36: III. Scherzo. Pizzicato ostinato - Allegro
Antal Dorati, London Symphony Orchestra
__
2 comments:
سلام. طنز پنهان در سطرها ، شعر را در کلیت اش زیر سوال میبرد وقتی که شاعر تلاش میکندکه واقعیتی را بیان کند.منظورم موضوع شعر است.ممنون
شعرهای زیبایی بودند...از خواندنشان لذت بردم
Post a Comment