Thursday, April 1, 2010

Nosrato lah Masoudi

_______________


Antique Syrian Tile, Circ 1600
_______________

نصرت الله مسعودی

گل درفاصله ی دوبوسه ی گس

ديگر كنارلبانت
كه ديری ست شكوفه نمی كنند،نمی مانم
بايد به برگ برگ گريه برگردم
به برگ ساده ی آن روز
كه با صدای باران
بوی مويت را
برشانه ی من خالكوبی كردي
وبرصخره های سرد ِ"سراب هُنام"ه
می شد همصدای نبض ِ ساده ی سنگ
كنار گيسويی
كه از اسطوره ها باريده بود
با ابديت ِآب ها
باران ِهميشه یی شد
كه می خواهد هر ارديبهشت
به رفتار گيسوي تو
برهمان صخره ها
رها شود
وراز سر به مهری را
در خود مويه كند.ه
ديگركنار لبانت
كه مثل پوست درختان دی
تلخ می گذرند،نمی مانم
بگذار
تا انهدام جهان
با باران های نيامده
تنها به ياد آن نرگس ِتر
كه در فاصله ی گس ِ دو بوسه
به من دادی
ببارم.ه





___

Jóhann Jóhannsson / “Odi et Amo” / Englabörn / 2002 / via : lapetitebaobab


__

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. شعر خیلی لطیفی ست .ممنون