Tuesday, June 1, 2010

Nosrato lah Masoudi

__________________


نصرت الله مسعودی
____________


گزاره ی نامعمول ِعاشقی


آنقدرنام تو برمن بارید وُ بی وقفه
که ازلا به لای شاخه ها
حریر ِشکوفه ، ترانه ی لبانم شد.
ه
چه می خواندم نمی دانم
اماحسابی با نام ِِبی نام ِخود
بی حساب شدم .
ه
نمی شد که نومید شده باشم هرگز
نمی شد که آن ترانه مرا نخوانده باشد
منی که تنهایی ِ ساز را
درتالارهای تنهایی
با خیال ِانگشتان تو کوک کرده بودم .
ه
نومید نمی شوم هرگز
که هنوزتکه ای ازسپیده ی سحرگهانی
که پلک تو خواب آلود بود
کف دستم مانده است
و ماه و شانه های تو
دراواسط بوی عطر
همچنان مرا می شکوفاند
وسایه ی دو نفرکه شباهت عجیبی به عاشقی دارند
و یاعاشقی شباهت عجیبی به آنها دارد
پشت ِشیشه های خانه ی بی پنجره ام
دربغل هم گره می خورند.
ه
اینقدربا گزاره های معمول دنبال من نگرد
که درخت را درچله ی زمستان هم
سبزوُ سیر می بینم
وگر نه باغچه ی خالی
که درخنده ی آدم ریسه نمی رود
تا بگوید
رود روح آینه ای ست که شب ها
درصدای خود
بازی اش می گیرد.ه
بسیاربرمن باریده ای چون شب ِ گیسو بانو
اما از تو چه پنهان
هنوزخیس ابرهای نباریده ام
و می بینی همان تکه که گفتم
مرا به جهانی بُرمی زند که
پشت ِدیوارهای بی پنجره اش
دو سایه شباهت عجیبی به عاشقی دارند




18/اردیبهشت 89





____________


John Cage, III works for violin & piano

{via findout}


_________

2 comments:

esmaeel said...

درود جناب آقاي مسعودي

مهتاب کرانشه said...

چقدر این شعر امشب چسبید .ممنون