Friday, April 1, 2011

Ensieh Akbari

_____________________


by elliot erwitt
______________________

انسیه اکبری
2

پره‌ها می‌چرخند... می‌چرخند
و هوای مسموم بعد هم‌آغوشی را
چرخ می‌کنند
چرخ...
ه
سر‌بریده من
به سرهای دِمُدِۀ آویزانِ توی کمد اضافه می‌شود
با لبخندی معنی‌دار و غروری حاکی از فریب تو...
ه
سال‌ها باید گذشته باشد...ه
از تعبیه یک مغز صامت در جمجمه من
از شروع مشترک یک درد دامنه‌دار با تو
و کنار زدن تمام پرده‌های ضخیم طوسی رنگ
و آب دادن به گلدان‌های سبز بدون گل،
ه
عظیم‌الجثه و فاخر...ه

دکمه‌های فراموش شده زیادی هستند،
ه
در من، در تمام تَنَم
دکمه ناخن‌ها برای بلند شدن
دکمه لب‌ها برای چرب شدن
دکمه پستان‌ها برای سفت شدن
دکمه کمر برای تعظیم
دکمه ذهن
برای فراموشی
سا‌‌ل‌ها باید گذشته باشد...
ه
من به قاعده مکانیکی عاشق شدن خو گرفته‌ام
به کیفیت مطلوب مواد اولیه
در ساخت عضوها
و ماندگاری غریب جای کبودی
و به آغاز استهلاک دکمه‌ها
بعد از اتمام گارانتی...ه



________________

No comments: