Friday, July 1, 2011

Mehrnoosh Ghorbanali

_______________

André Kertész
__________________

مهرنوش قربانعلي

!

تعجبي نمی كنيد
وقتي كه ماه را گرفته و گاز مي‌زند
در جايگاه شكار چرا مي‌خوابد؟!
ه

بر شاخه‌اي لم مي‌دهد ُو پنجه‌اش تاب مي‌خورد
پتويي جنگل را پوشيده است
افسانه‌اي خواب ديده كه از او تيزتر است

تصميم دارم
به حال خود سكوها را رها كنم
تا هر كه خواست بيايد ُو اول شود
لم مي‌دهم
هلال‌ماه همان سر انگشتانم نيست
افسانه‌اي خواب مي‌بيند كه تيزتر...
ه

ماه را ِول مي‌كنم
پلنگي جفتش را به گردش مي‌برد!ه


از کتاب : کوک تهران


________

1 comment:

Unknown said...

طبق معمول عالی‌ بود