Saturday, October 1, 2011

Tomas Tranströmer

___________________


توماس ترانس ترومر
________________________________
فارسی : سهراب رحیمی / آزیتا قهرمان

میان جنگل


جایی که نامش باتلاق یاکوب است
زیر زمین ِ یک روز تابستانی است
جایی که نور تخمیرمیشود ؛ نوشابه ای
با طعم پیری وزاغه های فقیر

غول های بی جربزه افتاده اند به دام
چفت هم ایستاده تا نیفتند
گوشه ای ویران می پوسد آنجا
مثل تعصبی کهنه؛ خبردار

من از اعماق جنگل برمی خیزم
هوا روشن است لابلا ی شاخه ها
روی بام های من باران می بارد
من ناودانی هستم برای تاثرو احساس

حاشیه جنگل هوا ملایم است
کاج های بزرگ خم به سمت سیاهی
پوزه هایشان فرو در نرمه های خاک
تا بنوشند سایه سارِ باران را



راز ها در راه


روشنای روز برخورد به صورت خفته ای
رویایش جان گرفت
اما بیدار نشد


تاریکی برخورد به صورت مردی که راه می رفت
مابین دیگران زیر آفتابِ شدید و سوزا ن

تاریک شد ناگهان ؛ رگباری گرفت
در اتاقی بودم آنجا با تمام لحظه هایم
موزه ی پروانه ها

و این همه آفتاب ِ درخشان مثل سابق
با قلم موی بی قرارش دنیا را رنگ می کرد



__________________

No comments: