Akbar Shariat
_________________
tilt - by Weichuan Liu
______________
اکبر شریعت
نقدی دربارهی "اعدام ویتگنشتاین" نوشته ی س. کارآفرین
محدودیتهای زبان من به معنای محدودیتهای دنیای من است/ویتگنشتاین
ه۱- در داستان “اعدام ویتگنشتاین” دو مرد از دو برحهی تاریخی، و از دو فرهنگ و از دو ملیت و دو کشور مختلف رویای هم را میبینند. ویتگنشتاین ۶۲ ساله در بستر مرگ، در بیمارستانی در کمبریج، رویای مردی را میبیند محبوس در زندان شهر “نخجوان”. این مرد “فضل الله استرآبادی”(نعیمی) است که به دستور میرانشاه پسر تیمور گورکان و به استناد فتواى فقهاء عصر خود مبنى بر کفر و الحاد، ابتدا کشته شد و بعد به پایش طناب بستند و در کوچههای نخجوان گردانیدند. فضل نیز رویای ویتگنشتاین را میبیند: “با شاهدانی زیبا روی در اتاقی روشن و مربع، گاه مثال مکتبخانه و بیگاه به مانند معبد ترسایان، به زبان من سخن میگوید و حقیقت حروف بدانان میآموزد.”ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ه۲- در داستان “شب رو به آسمان”، نوشتهی “کورتاسار”، در مجموعهی “دروازههای بهشت” با تکنیک اینهمانی دو شخصیت متعلق به دنیاها و فرهنگهای مختلف آشنا میشویم. میتوان داستان “اعدام ویتگنشتاین” را گرتهبرداری تکنیکی از داستان “شب رو به آسمان” دانست ولی “اعدام ویتگنشتاین” از نظر من پا را فراتر میگذارد چرا که اگر “کورتاسار” از این تکنیک فقط برای شگفتزده کردن مخاطب خود سود میبرد، داستان “اعدام…” این تکنیک را به درونمایهی خود تبدیل میکند. در واقع داستان “اعدام…” از این تکنیک استفاده میکند تا “چیزی” بگوید!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ه۳- “ویتگنشتاین” در تمام طول عمر خود یک کتاب چاپ کرد. در ۳۱ سالگی کتاب “تراکتاتوس”(رسالهی منطقی- فلسفی) را با مقدمهی “برتراند راسل” چاپ میکند و ۳۱ سال از عمر ماندهی خود را به رد آن میپردازد. تاریخ کمتر چنین فیلسوفی را دیده است که بر ضد خود قیام کرده باشد! زبان، از اصلیترین مشغلههای فکری “ویتگنشتاین” بود. از نظر او بسیاری از مسائل و مشکلات فلسفی، به کژتابیهای زبان ارتباط داشت. کتاب “تحقیقات فلسفی” که به نوعی تلاش “ویتگنشتاین” برای رد آرای خودش در “رسالهی منطقی- فلسفی” بود بعد از مرگش چاپ میشود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
“فضل الله استرآبادی” را شاعر و صوفی و فیلسوف و حتی دانشمند خواندهاند. مردی که به “حلالخور” معروف و بانی نهضتی به نام “حروفیه” بوده است که کلمات را واجد اسرار میدانستند و برای کشف این اسرار به ارزش عددی حروف اهمیت بسیار میدادند. “فضل” به خاطر اعتقاداتش و به فتوای علمای عصر به قتل میرسد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اگر بتوانیم چرایی همنشینی این دو مرد (“ویتگنشتاین” و “فضل”) را در داستان “اعدام …” مشخص کنیم، شاید بتوانیم همچون “حروفیان”، ما نیز اسرار نهفته (درونمایه)ی این داستان را کشف کنیم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
داستان با تصویری از ویتگنشتاین آغاز میشود که ” بی هدف روی دستنوشتههای پارهی خود، دنبال معنای گمشدهای” میگردد. و بعد معلوم میشود که ویتگنشتاین بیمار و رنجوردر بیمارستان است. بیمارستان روشن و سفید است اما ویتگنشتاین، در سیاهی درون ذهنش در حال گم شدن است. در صحنههایی که “ویتگنشتاین” را میبینیم شاهد این تناقض بین روشنی دنیای درون و بیرون هستیم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
از سوی دیگر “فضل” را میبینیم که در زندانی تاریک محبوس است. دنیای پیرامون او چنین توصیف میشود: ” کسی از میان تاریکی پرسید / استاد… سرّ “صدق الله العظیم” چه باشد که آن جمع چهارده سخن است / درون تاریکی، زنجیرهای بیشماری به شوق شنیدن، سوی مرکز خزیدند.” با اینکه محیطی که “فضل” را دربرگرفته تاریک است با اینهمه یاران گمشده در این تاریکی با پرسیدن سوال در طلب روشنی هستند. “فضل” با اینکه در مرکز این تاریکی دارد ولی به واسطهی دانش خود در روشنی است!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
پس دو شخصیت داریم: یکی ویتگنشتاین با پیرامونی(بیرونی) روشن و درونی تاریک و “فضل” با پیرامونی (بیرونی) تاریک ولی درونی روشن.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
در پاراگراف دوم، وقتی داستان میخواهد ورود “ویتگنشتاین” به دنیای تاریک را رقم بزند، متوجه میشویم که این دنیای تاریک، همان دنیای پیرامون “فضل” است! ” ناگهان از درون دالان تاریک و پرپیچ و خم ذهن … صدای گریه مردمانی نادیده از انتهای دالان تاریک شنیده میشد”. همسانی دالانهای تاریک ذهن “ویتگنشتاین” با دالانهای تاریکی که “فضل” در آن زندانی است درونمایهی این داستان را در خود مستتر کرده است.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
توصیفاتی که از “ویتگنشتاین” ارائه میشوند، بار تقویتی درونمایهی داستان را بر عهده دارند: ” تاری سنگین چشمان “ویتگنشتاین” بی هدف روی دستنوشتههای پارهی خود، دنبال معنای گمشدهای میچرخید” و ” فکر کرد آنچه در اتاق گفته میشود بیشتر به برگردان زبانی گمشده میماند. مفاهیم و علامات همه کنگ و تاریک و درهم پیچیده بود.” و ” فکر کرد هنوز توی کتابخانهی شخصی، پشت میز” فرنچ استایلش” نشسته و چیزهایی را از متن مهمترین رسالهی خود، “کنکاش در مبانی ریاضیات” خط میزند و دنبال معانی دیگری میگردد.” این توصیفات برای گمگشتگی “ویتگنشتاین” کفایت میکنند. اما زبان “فضل” (که رسالت روشنگری دارد) ناگهان در کش و قوسی، بدل به زبان “ویتگنشتاین” میشود و آنچه را که “فضل” میگوید را از زبان “ویتگنشتاین” میشنویم. تو گویی “ویتگنشتاین” نیز یکی از همان یاران گمشده در تاریکی “فضل” بوده است! “فضل” تاریخ را درمینوردد تا اینبار فیلسوفی گم شده در تاریکیهای ذهن را راهنمایی کند. عارف و صوفی قرن هشتم هجری، فیلسوفی معاصر در بالاترین سطح علمی زمانهی خود را از تاریکی جهل میرهاند. “ویتگنشتاین” به “فضل” تبدیل میشود ( و مگر نه این است که انسانها به واسطهی اندیشههاشان جاودانه میشوند؟!) و بیدلیل نیست که نام داستان “اعدام ویتگنشتاین” است و نه “اعدام فضل”! به زعم من، این آن “چیزی” است که داستان “اعدام …” قصد بیانش را دارد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
حلول دانش “فضل” بر “ویتگنشتاین” ره گم کرده، البته با حلول رنجهای جسمانی صوفی بر فیلسوف معاصر نیز همراه است. بدین طریق، هم “ویتگنشتاین” هزینهی آگاهیاش را میپردازد و هم داستان تلاش خود برای باز نمود یا داستانی کردن حلول را به سرانجام میرساند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ه۴- پر واضح است که تحلیل یک داستان، نمیتواند به تنهایی بار ارزشی آن داستان را به دوش بکشد مگر اینکه تحلیلی همه جانبه باشد که نوشتن چنین تحلیل جامعالاطرافی فراتر از قدرت نویسندهی این سطور است. پس آنچه دربارهی این داستان نوشتهام به معنای این نیست که ” اعدام …” الزاما داستان خوبی است. داستانها، چه خوب و چه بد، به واسطهی داستان بودنشان و استفاده از رمزگانهای مختلف، همیشه چیزهایی پنهان دارند و مخاطب در خوانش خود همیشه در حال رمزگشایی (تحلیل) است. گشودن رمزها و کشف معانی مستتر، یکی از لذتهای خوانش هنری (و به زعم من مهمترین آنها) است. پس این همه، تنها به اشتراک گذاشتن لذت خوانشی بوده که من داشتهام و بس، بیآنکه ادعای درست بودن آن را داشته باشم یا داستان را به واسطهی نوشتههایم داستانی خوب یا بد بدانم./ خوب و خوش باشید.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ه۲- در داستان “شب رو به آسمان”، نوشتهی “کورتاسار”، در مجموعهی “دروازههای بهشت” با تکنیک اینهمانی دو شخصیت متعلق به دنیاها و فرهنگهای مختلف آشنا میشویم. میتوان داستان “اعدام ویتگنشتاین” را گرتهبرداری تکنیکی از داستان “شب رو به آسمان” دانست ولی “اعدام ویتگنشتاین” از نظر من پا را فراتر میگذارد چرا که اگر “کورتاسار” از این تکنیک فقط برای شگفتزده کردن مخاطب خود سود میبرد، داستان “اعدام…” این تکنیک را به درونمایهی خود تبدیل میکند. در واقع داستان “اعدام…” از این تکنیک استفاده میکند تا “چیزی” بگوید!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ه۳- “ویتگنشتاین” در تمام طول عمر خود یک کتاب چاپ کرد. در ۳۱ سالگی کتاب “تراکتاتوس”(رسالهی منطقی- فلسفی) را با مقدمهی “برتراند راسل” چاپ میکند و ۳۱ سال از عمر ماندهی خود را به رد آن میپردازد. تاریخ کمتر چنین فیلسوفی را دیده است که بر ضد خود قیام کرده باشد! زبان، از اصلیترین مشغلههای فکری “ویتگنشتاین” بود. از نظر او بسیاری از مسائل و مشکلات فلسفی، به کژتابیهای زبان ارتباط داشت. کتاب “تحقیقات فلسفی” که به نوعی تلاش “ویتگنشتاین” برای رد آرای خودش در “رسالهی منطقی- فلسفی” بود بعد از مرگش چاپ میشود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
“فضل الله استرآبادی” را شاعر و صوفی و فیلسوف و حتی دانشمند خواندهاند. مردی که به “حلالخور” معروف و بانی نهضتی به نام “حروفیه” بوده است که کلمات را واجد اسرار میدانستند و برای کشف این اسرار به ارزش عددی حروف اهمیت بسیار میدادند. “فضل” به خاطر اعتقاداتش و به فتوای علمای عصر به قتل میرسد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اگر بتوانیم چرایی همنشینی این دو مرد (“ویتگنشتاین” و “فضل”) را در داستان “اعدام …” مشخص کنیم، شاید بتوانیم همچون “حروفیان”، ما نیز اسرار نهفته (درونمایه)ی این داستان را کشف کنیم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
داستان با تصویری از ویتگنشتاین آغاز میشود که ” بی هدف روی دستنوشتههای پارهی خود، دنبال معنای گمشدهای” میگردد. و بعد معلوم میشود که ویتگنشتاین بیمار و رنجوردر بیمارستان است. بیمارستان روشن و سفید است اما ویتگنشتاین، در سیاهی درون ذهنش در حال گم شدن است. در صحنههایی که “ویتگنشتاین” را میبینیم شاهد این تناقض بین روشنی دنیای درون و بیرون هستیم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
از سوی دیگر “فضل” را میبینیم که در زندانی تاریک محبوس است. دنیای پیرامون او چنین توصیف میشود: ” کسی از میان تاریکی پرسید / استاد… سرّ “صدق الله العظیم” چه باشد که آن جمع چهارده سخن است / درون تاریکی، زنجیرهای بیشماری به شوق شنیدن، سوی مرکز خزیدند.” با اینکه محیطی که “فضل” را دربرگرفته تاریک است با اینهمه یاران گمشده در این تاریکی با پرسیدن سوال در طلب روشنی هستند. “فضل” با اینکه در مرکز این تاریکی دارد ولی به واسطهی دانش خود در روشنی است!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
پس دو شخصیت داریم: یکی ویتگنشتاین با پیرامونی(بیرونی) روشن و درونی تاریک و “فضل” با پیرامونی (بیرونی) تاریک ولی درونی روشن.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
در پاراگراف دوم، وقتی داستان میخواهد ورود “ویتگنشتاین” به دنیای تاریک را رقم بزند، متوجه میشویم که این دنیای تاریک، همان دنیای پیرامون “فضل” است! ” ناگهان از درون دالان تاریک و پرپیچ و خم ذهن … صدای گریه مردمانی نادیده از انتهای دالان تاریک شنیده میشد”. همسانی دالانهای تاریک ذهن “ویتگنشتاین” با دالانهای تاریکی که “فضل” در آن زندانی است درونمایهی این داستان را در خود مستتر کرده است.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
توصیفاتی که از “ویتگنشتاین” ارائه میشوند، بار تقویتی درونمایهی داستان را بر عهده دارند: ” تاری سنگین چشمان “ویتگنشتاین” بی هدف روی دستنوشتههای پارهی خود، دنبال معنای گمشدهای میچرخید” و ” فکر کرد آنچه در اتاق گفته میشود بیشتر به برگردان زبانی گمشده میماند. مفاهیم و علامات همه کنگ و تاریک و درهم پیچیده بود.” و ” فکر کرد هنوز توی کتابخانهی شخصی، پشت میز” فرنچ استایلش” نشسته و چیزهایی را از متن مهمترین رسالهی خود، “کنکاش در مبانی ریاضیات” خط میزند و دنبال معانی دیگری میگردد.” این توصیفات برای گمگشتگی “ویتگنشتاین” کفایت میکنند. اما زبان “فضل” (که رسالت روشنگری دارد) ناگهان در کش و قوسی، بدل به زبان “ویتگنشتاین” میشود و آنچه را که “فضل” میگوید را از زبان “ویتگنشتاین” میشنویم. تو گویی “ویتگنشتاین” نیز یکی از همان یاران گمشده در تاریکی “فضل” بوده است! “فضل” تاریخ را درمینوردد تا اینبار فیلسوفی گم شده در تاریکیهای ذهن را راهنمایی کند. عارف و صوفی قرن هشتم هجری، فیلسوفی معاصر در بالاترین سطح علمی زمانهی خود را از تاریکی جهل میرهاند. “ویتگنشتاین” به “فضل” تبدیل میشود ( و مگر نه این است که انسانها به واسطهی اندیشههاشان جاودانه میشوند؟!) و بیدلیل نیست که نام داستان “اعدام ویتگنشتاین” است و نه “اعدام فضل”! به زعم من، این آن “چیزی” است که داستان “اعدام …” قصد بیانش را دارد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
حلول دانش “فضل” بر “ویتگنشتاین” ره گم کرده، البته با حلول رنجهای جسمانی صوفی بر فیلسوف معاصر نیز همراه است. بدین طریق، هم “ویتگنشتاین” هزینهی آگاهیاش را میپردازد و هم داستان تلاش خود برای باز نمود یا داستانی کردن حلول را به سرانجام میرساند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ه۴- پر واضح است که تحلیل یک داستان، نمیتواند به تنهایی بار ارزشی آن داستان را به دوش بکشد مگر اینکه تحلیلی همه جانبه باشد که نوشتن چنین تحلیل جامعالاطرافی فراتر از قدرت نویسندهی این سطور است. پس آنچه دربارهی این داستان نوشتهام به معنای این نیست که ” اعدام …” الزاما داستان خوبی است. داستانها، چه خوب و چه بد، به واسطهی داستان بودنشان و استفاده از رمزگانهای مختلف، همیشه چیزهایی پنهان دارند و مخاطب در خوانش خود همیشه در حال رمزگشایی (تحلیل) است. گشودن رمزها و کشف معانی مستتر، یکی از لذتهای خوانش هنری (و به زعم من مهمترین آنها) است. پس این همه، تنها به اشتراک گذاشتن لذت خوانشی بوده که من داشتهام و بس، بیآنکه ادعای درست بودن آن را داشته باشم یا داستان را به واسطهی نوشتههایم داستانی خوب یا بد بدانم./ خوب و خوش باشید.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
______________
No comments:
Post a Comment