Saeid Karafarin
______________
“Iranian Magritte,” by Mehrdad Aref-Adib.
_____________________________________
س.کارآفرین
خط سوم
من كه ابن الاثير هستم و كاتب كامل التواريخ خواب ديدم در محبسي سنگي سر در آستین فرو برده جوار حسنك وزير رحمه الله عليه نشسته ام آن سوي تر آتشدانی و جبه اي بي بند و حبري رنگ و حسنك بر جريده اي پوستين بي دوات خط با انگشت مي نوشت و مي گريست من كه ابن الاثير بودم و در الله آباد از استادم آموخته بودم چگونه در خواب كلام حق بگويم وسخن حقيقت بشنوم گفتم اي امير هر آنچه از آن توست چون این خلعت مصری كه از شیخ ما ستانده بودی در بغداد به فرمان امير قادر بالله خاكستر شود و از تو چيري نماند جز حكايتي مغموم كه ابوالفضل بيهقي كند حسنك گفت خداوند خود عالم است آنچه من امروز نبشته کردم آتش به جان نگيرد و نه خليفه و نه تو آن خط نخوانند و آن سری است كه خلايق را از آن اطلاع نباشد گفتم اي امير حكايتي كن تا در تاريخ بياورم و مردمان را از حال تو نيك آگاه نمايم گفت اي ابوالفضل چو از خواب برخيزی پيش استادت شو و او را خبر كن تا به محبس درآيد و اين ورق از من بستاند كه جز او كسی حراست آن نتواند گفتم سمعا و طاعتا چشم بگشادم گفتم كس سراغ بونصر فرستند تب كردم و اوفتادم چون دوباره چشم بگشادم خواجه عميد را بر بالين خود ديدم گفتم خواجه بر من چه رفت گفت هيچ جز آنكه نام دوتن معلوم و يك مجهول كه ابنالاثير باشد بر زبان راندی و بونصرمشكان طلب كردی گفتم بر او چه رفت خواجه گفت سبحان الله چهل سال از وفاتش سپری شده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
تابستان ـ 80
_________
No comments:
Post a Comment