Erich Fried
___________

اِِریش فرید - فارسی: مهناز طالبیطاری
_______________________
خواستنات
تمنای بودن به کنار ِ تو
تمنای دور بودن
از هرآنچه که انسان به انجامش گرفتارآمده
و گُمشدن، گُمبودن به کنار ِ تو
هیچ نخواستن، مگر نزدیکی ِ تو را
نزدیکتر از دست در دست
تنگاتنگتر از لب بر لب
تمنای بودن به کنار ِ تو
در تو بودن نرم و لطیف با تو به مهر
تو را بوسیدن از بیرون
و نوازش کردن از درون
اینگونه، آنگونه، و دیگرگونه نیز
و تمنای تنفسکردنات
تو را نفسکشیدن همیشه تنها به درون
عمیقتر عمیقتر
و بیبازدَم نوشیدنات
اما گاه به گاه فاصله جُستن
تا بتوانمات دید
به طول ِ یکی دو دَست دوربودن
و سپس تو را بازبوسیدن
تمنای دور بودن
از هرآنچه که انسان به انجامش گرفتارآمده
و گُمشدن، گُمبودن به کنار ِ تو
هیچ نخواستن، مگر نزدیکی ِ تو را
نزدیکتر از دست در دست
تنگاتنگتر از لب بر لب
تمنای بودن به کنار ِ تو
در تو بودن نرم و لطیف با تو به مهر
تو را بوسیدن از بیرون
و نوازش کردن از درون
اینگونه، آنگونه، و دیگرگونه نیز
و تمنای تنفسکردنات
تو را نفسکشیدن همیشه تنها به درون
عمیقتر عمیقتر
و بیبازدَم نوشیدنات
اما گاه به گاه فاصله جُستن
تا بتوانمات دید
به طول ِ یکی دو دَست دوربودن
و سپس تو را بازبوسیدن
____________
No comments:
Post a Comment