Azita Ghahreman
____________
آزیتا قهرمان
_______________
یک کارت پستال به نشانی خانم دال
مردن ازمرگ توراجلوزد همین دیشب ساعت 4
باد جمله ها را به هم ریخت
یک لحظه چرخیدی و بعد
چشمهایت درهی لیز را ندید
حدس میزنم نورها را یکی دزدید
فروردین باریک وسرد شد
آسمان تاریک در جلد آبیاش
باد جمله ها را به هم ریخت
یک لحظه چرخیدی و بعد
چشمهایت درهی لیز را ندید
حدس میزنم نورها را یکی دزدید
فروردین باریک وسرد شد
آسمان تاریک در جلد آبیاش
ومطمئن باش
بهارهم برای ایستادن دراین اتاق
بهارهم برای ایستادن دراین اتاق
دیگر بهانه
ای نداشت
حالا بیا اعتراف کنیم
اگر روزی آن پرندگان دیوانه کورمان کردند
حالا بیا اعتراف کنیم
اگر روزی آن پرندگان دیوانه کورمان کردند
عصرها در این کتاب چه
حالتی دارند
پیشانی دیگری موهای من و دست های دیگری بال می شود آیا ؟
صدای چک چک از تمام شکلها می ریزد
ودرک ساعتها چقدر مضحک است
یکی میآید و آیینه را اشتباه خواهد نوشت
بی نقطهها ؛ جای مکث و علامت سوال
مرگ این طوریست
شباهتها را پاک میکند
و تفاوتها را شبیه
با کلاه کیپا و شاخه گلی
خمیده روی آن گودال مسخره ...
تنهایی چه اداها از خودش در می آورد
شکلک هایش بی معنا پلکها گود و فراموش
شاید فقط دلت میخواست روی سکوت برهنه بخوابی ؟
و جای ابر و ملافه
جای اشک و بوسه
در صحنه بعدی ثانیهای با هم عوض شود
چه برفی !
پیشانی دیگری موهای من و دست های دیگری بال می شود آیا ؟
صدای چک چک از تمام شکلها می ریزد
ودرک ساعتها چقدر مضحک است
یکی میآید و آیینه را اشتباه خواهد نوشت
بی نقطهها ؛ جای مکث و علامت سوال
مرگ این طوریست
شباهتها را پاک میکند
و تفاوتها را شبیه
با کلاه کیپا و شاخه گلی
خمیده روی آن گودال مسخره ...
تنهایی چه اداها از خودش در می آورد
شکلک هایش بی معنا پلکها گود و فراموش
شاید فقط دلت میخواست روی سکوت برهنه بخوابی ؟
و جای ابر و ملافه
جای اشک و بوسه
در صحنه بعدی ثانیهای با هم عوض شود
چه برفی !
درخت ؛ صندلی ها
و پنجره
دارند کمکم سفید میشوند
دارند کمکم سفید میشوند
روبان قرمز میبندیم به منظره
و بعدِ افتتاح ِاین نمایش
و بعدِ افتتاح ِاین نمایش
گوشه ای در
خواب های سفید و سیاه
کمی تا قسمتی همیشه زمستان است
________________
No comments:
Post a Comment