Sunday, July 1, 2012

Magtymguly Pyragy

______________ 


رحيم کا‌کايی
_________________________


بمناسبت دويست وهفتادونهمين سال تولد فراغی

مختومقلی فراغی
حريرِ سخن و پدرمعنوی ادبيا‌ت ترکمن شاعری که عشق پار‌ه‌ای از جانش بود


 « به زندگانی و ميهن فراغی »

تو ای سرزمين من،  مرا از بادِ گدازنده بسانِ آهنی تافته درامان دار،  
برخيز، برجوش از ژرفنايم برآی،  من سحرگاهان توام ای جان ِ جهان من،
من هوادار زندگانی ام ، ای رنگين کمان هستی من،
به سخن آی، من هق هقه های توام،  نغمه سرای خانه‌ی توام، 
 در خاک تفته‌ات چه فرزانگان  که نيفتاده‌اند
فراغی بانگ خروشان زندگی را بخوان
از دختران صحرا و آسمان گرفته‌اش دور مشو، بمان

---------

هنر خلاق مختومقلی فرآورد و بازنمود واکنش اجتماعی دوران او به رويدادها و مفاهيم مهم زندگی اجتماعی است  وبا تناسب تاريخی و اجتماعی زمانه‌ی او نيزهمگون است.
رويکرد هنر مختومقلی گريز از ارزش‌های واقعی جامعه نيست و هنر او هنر خدمت به تاريخ انسانی و پاسخ به دورانی است، که نجوای هراسان توده‌های فقر و فرارانده، در سکوت هولناک و دهشت جامعه ميرفت که به خروشی توفانی فرازآيد.
مختومقلی با شيره‌ی جان خود و با شوقی فراوان به انسان و آينده‌ی او سمتگيری می‌‌کند. نگاه او به جامعه نگاهی انسانی و واقع‌گرايانه و با اهداف اجتماعی خاص خود گره خورده است. ذهن اجتماعی او ستيزهای اجتماعی روزگارش را می‌شناسد، بری از اوهام است و اثر هنری او حکايتی بيروح از زندگی نيست. قلب او آکنده از عشق به انسان ، نفرت از نابرابری‌های اجتماعی، زدايش شر و پليدی از جامعه و روی آوری به عدالت اجتماعی است.
فراغی با روحيات انسان‌گرايانه و شعور طبقاتی‌اش، فرزند زمانه‌ی توفانی و آشفته،‌ و جزیی از تاریخ خلق خود بود. مختومقلی حيات انسانی جامعه را تيزبينانه مشاهده می‌کرد و برای تجسم هنر خود به تجسم وسيع زندگی تودهها در شکلی انسانی نزديک شده و از آن پيروی می‌کند. رهایی انسان از بی‌عدالتی و درام زند گی، جانمايه‌ی تمامی انديشه‌های او است. او برای مردم بانگ بلند زندگانی شد.
مختومقلی در آرزوی جهانی دیگر و فرازآمدن بر جهان کهن و تراژدی‌های انسانی و ستيزهای اجتماعی ِ آن، سرود شورانگيز پيشرفت بسوی يک جامعه‌ی عادلانه را می‌سرايد. مختومقلی به آينده ترديد نداشت. باورداشتِ او آن بود که، « تقديرِ» فرومايه و نابسامانِ حاکم سرانجام از ميان خواهد رفت. او هوادار زندگی بر روی همين زمين است. 
همين ويژگی آثار فراغی، از او شاعری نوآور، حقيقت‌جو، مردمی، سخن‌سرا و سراينده‌ی پيروزی فردای توده‌ها  ساخت. از اين رواست که جامعه به اين شاعر نو و جوينده تمايل دارد و می‌خواهد سخنان اين سرآمد ادبيات ترکمن را بشنود و بهمان سان نيز سروده‌های مختومقلی در ميان مردم پايدار و مهر او در دل توده‌ها ست .او جان توده‌ها را بيدار کرده بود.

اشعار مختومقلی به پروسه‌ی شکل‌گيری نگرش اجتماعی ترکمن‌ها و ديگر خلق‌های منطقه‌‌‌ی آن دوران ياری کرد. او در آن دوران در واقع شاعر همه‌ی آسیای مرکزی تا پیش از انقلاب اکتبر شد.
در آن دوران، ذهن شاعر گرفتار تناقضات آشتی‌ناپذير زندگی جامعه است. او از شقاوت و ناملايمات زندگی خسته و رنجور است. با اراده‌ای سخت، پوينده و جانی شيفته که از روحيه و شعور طبقاتی او سرچشمه می‌گرفت در شکلی دگرواره ، و در واکنشی متقابل، تيپيک و آگاهانه در پی  ریشه‌یابی اين تضادها، که جزيی از جهان زنده‌‌ی زندگی است، بمثابه يک هنرمند، اما با واژگانی خلاق و با گام‌های سرنوشت ساز به بازنمايی و بيان آفرينشگرانه آنها در زندگی روی می‌آورد.
وجود آگاهی و انديشه‌ی اجتماعی در نگرگاه‌های مختومقلی تنها معلول تفکرات صرف و ذهنی او نيست. اين خودِ تاريخ است که راه خود را به شیوه‌های گوناگون  از راه رخنه در جنبه‌های سياسی زندگی اجتماعی، بمثابه عاملی در شکل جنبش‌ها، مبارزات طبقاتی و در شکل تغيير و پيدايش اجتناب‌ناپذير اشکال نوين اجتماعی جامعه مسير خود را در هستی ملتها و جامعه‌ها می‌گشايد.
زير تاثير اين رخدادهای تاريخی و فرايند‌های آن در شرايط مشخص اجتماعی به همراه تنوع ويژگی‌های ملی، نبوغ  و قريحه هنری هنرمند به ياری نگرش خلاق و جهان بينی او می‌آيد و به شناخت جانِ جهان و جامعه شتافته و به آن خصلت و سمتگيری خاص می‌دهد.
توانمندی عنصر آگاهی و تکامل عامل ذهنی از شناخت از واقعيت عينی اجتماعی در جامعه و فرايند‌های دشوار، تضادمند و بافت در هم تنيده نيروهای اجتماعی، کليد اساسی و سرچشمه‌ای است که در مقطع زمانی خود به والايش رشد کيفيت آگاهی اجتماعی، ادراکات و استه تيک هنرمند و به درک و شناخت جنبه‌های گوناگون زندگی اجتماعی ياری کرده، شاعر و نويسنده در شکل بينشی زنده و خلاق همراه با دورنمای اجتماعی آنرا به خود جامعه منتقل می‌کند.
فراغی چشمه‌های کهن و ارزش‌های نيک‌آيين کهن ادبيات را می‌شناخت. از اين‌رو راه به سوی چشمه‌های آينده می‌سپارد تا زمين انسان و زندگانی آينده را بشناسد.
مختومقلی پيام آور ضرورت تغيير و دگرگون سازی است، اما نه از راه سحر و افسون. هنر او هنر انتقاد بی‌امان به جامعه است. د ر ذهن شاعر، هنوز تحولِ گريزناپذير و دگرگون شدن روابط اجتماعی در حد يک انديشه‌ی منسجم علمی و با شکلی معين شکل نگرفته است. زيرا آگاهی شاعر در دوره‌ای شکل می‌گيرد که تضادهای طبقاتی هنوز از رشد چندانی برخوردار نيستند، هم شرايط طبقاتی و هم شرايط تئوريکی هنوز خام هستند. شاعر تحرک و جهش اجتماعی را می‌بيند. او به يک خوش‌بينی تاريخی گرايش دارد.
مختومقلی نه تنها چهره‌پرداز ماهيت اجتماعی محيط خود، بلکه بيانگر برخورد ستيزآميز نيروهای اجتماعی و سياسی در جامعه است و تجسم آن در جنگ‌ها، نابرابری‌ها و بی عدالتی‌های موجود در زندگی در درامی تاريخی مانند نمايان می‌شود. او مخالف تسلط انسان بر انسان عليه خوارداشت توده‌های مردم، جنگ  شرارت در زندگی است.
هنرِ اين پی‌گذار ادبيات کلاسيک ترکمن با شکل ويژه خود حامل پيامی است، که آن نيز چيزی جز پيام اجتماعی نیست. اين پيام همان محتوا و ماهيت هنر مختومقلی را تشکيل می‌دهد. زیرا هنر بی پيام هنری بی معنی است. سروده‌های مختومقلی توانست تاثيری زنده بر ملت ترکمن بگذارد. وی در آثار خود بطور غير مستقيم از يک نگرگاه بشر دوستانه‌ی حقيقی، فرايند زندگی و تاريخ خلق خود را ارزيابی می کند.

هنر مختومقلی از يک سو بمانند پديده‌ی اجتماعی دارای اهداف اجتماعی است، که با ايده، تفکر و ايدئولوژی هماميز شده و از سوی ديگر به شرايط اجتماعی – مسلکی و روح آن دوران مشروط  بود.
مختومقلی بمثابه شاعری اندیشه‌ورز و هنرمند خلق، وهم بمثابه شاگرد زندگی و فرايند‌های اساسی زندگی انسانی و طبيعت ژرف آن، محيطِ اجتماعیِ خود را شناخته بود. وی آگاه است و در آفريده‌ی هنری خود نه وهم‌گرا است و نه سرگردان. او چشمانِ واقعيت‌های زنده‌ی زندگیِ آن دوران شد.
فراغی می‌خواهد برای جامعه‌ی انسانی، توده‌ها و مردمی که وی به آنها تعلق دارد با خونِ جانِ خود سودمند باشد. و با نگاهی ديالکتيکی به زندگی، نبرد و ارزش‌های آن، جانبدارانه دست به آفرينش هنری می‌زند.
آثار توليد شده توسط مختومقلی از تجربه‌ی‌ وی درزندگی جدا نيست. او هم به ندای خود وهم به ندای زندگی به مفهومی ژرف گوش فرا می‌دهد تا بتواند به تعميم‌های هنری و ابداع و تخيل خلاق خود دست يازد. از اين‌رو چکامه‌های مختومقلی بردرخت آينده زندگانی بارآور و سايه گستر گشت.
فراغی از جمله‌ گونه‌ی هنرمندان و مردمانی است، که « بی واژه » نيست. هنرمندی است که با توانایی و کنش خود با زندگی اجتماعی زمان خود اختلاف دارد، با آن در توافق نيست و به تفکرات غيرواقع بينانه در برابر واقعيت زمان واکنش نشان میدهد.
ماهيت و گوهر سازنده‌ی آثارمختومقلی و انديشه‌ی هنرورانه‌ی او از واقعيت اجتماعی زمانه‌ی خود جدا نيست و درمواردی بيشتر، وی با ستيزی ديالکتيکی کار هنری خود را به سطح کشاکش واقعيت اجتماعی، که پديده و جزيی جدانشدنی از هنر است می‌رساند. مختومقلی پرسمان‌ها  و کاراکترهای موجود در هنر خود را از محيط و عوامل اجتماعی مناسبات انسانی نه تنها جدا نکرد، بلکه داستانمايه پر اهميت نهفته در آن است.
به همين دليل است، که برآمد توانش ذهنی و کار خلاق هنری او با جامعه و با واقعيات زنده و خيز و جهش‌های آن بيگانه نيست و تماسی زنده با آن دارد و بمثابه نيروی محرک معنوی به زنده داشت سنن انسان دوستی‌، به نيازها و آرزوهای نيک انسانی و اجتماعی توده‌ها و حمايت از آنها باور داشته و گندابِ جهانِ تیره‌ی ستم و ظلم را می‌خواهد از ميدان بدر کند.

انديشه و باورداشت نهفته در هنر مختومقلی گريز از توهمی به توهم ديگر نيست. چکامه‌های شاعر، زايايی فکر و انگاشت او، فرآورد و بارآوری ضرور مبادله‌ی سوخت و ساز تعقلی وی با جامعه و اجتماع است.
مختومقلی شخصيتی زنده و تاريخی و برآمدی برای خير انسان و جامعه بود. او دنيای واقعی دوران خود را شالوده‌‌ی ترکيب هنری زندگی قرار می‌دهد.
مختومقلی دست‌اندرکار گفتن و بازگفتن ِ پيرايش زندگی است و لبه‌ی تيز سخن وی از بين بردن پلشتی‌ها و خشنونت‌های زندگی، سرپوش نگذاشتن بر تناقضات آن  را نشانه گرفته است .او با جامعه‌ی شيطان صفت و سبب‌سازان شرير شرارت در زندگی اجتماعی سر ستيز دارد و در آرزوی پيروزی بر خداوندان زور و زر و وارهيدن از تراژدی‌های قهرآميز زندگی است.
فراغی سخنوری است، که تا ژرفنا و اندرونِ دلِ توده‌ها راه می‌یابد. او می‌خواهد از خواست هستی سخن به ميان افکند و مردم را به حقيقت زندگانی نزديکتر کند. دراين گستره او شاعر وهنرمندی واقع‌گرا است.
آرمان آزادی و انسان‌گرايی مختومقلی، آرمانی است با نيروی بيکران که ريشه در گستره زندگی بشری دارد و به خواسته‌هايی پاسخ می‌دهد که تاريخ در بطن خود به وجود آورده و مسير آنرا در جامعه و در زندگی اجتماعی بشريت مترقی نشان داده است. نبايد فراموش کرد که هنر نيروی اجتماعی بيکرانی است، که بايد انسان و جامعه را دگرگون کند.

در سروده‌های مختومقلی عوامل ناآگاهانه‌ای با ماهيت ماترياليستی و جانب‌دار در کار هستند. شعور مختومقلی شعور طبقاتی است که در چارچوب و زبان شاعرانه و در تجسم مادی زندگی او عمل می‌کند.
به سخنی ديگر موقعيت و پايگاه اجتماعی او تاثير قطعی‌تراز تخيلات وی دارند. به گفته‌ی انگلس «هر آنچه آدميان را به حرکت درآورد، بايد از مجرای ذهن ايشان بگذرد». به سخنی ديگر هر آنچه در بيرون رخ دهد، از راه ذهن پرداخته می‌شود و سرچشمه‌ی خلاقيت هنری شعور شاعر نيز در همين است. چشمداشت برکنار ماندن عنصر معنوی از عنصر مادی درگستره‌ی آفرينش هنری انتظاری غير واقعی است.
اگر هنر را انسانی‌ترين شکل انسانی بيان بدانيم، هنر مختومقلی بيان انسانی‌ترين شکل هنر در دوران و محيطِ خود است. شعر و ادبيات بمثابه بخشی از هنر و خود هنر و پروسه‌های رشد آن در کل هيچگاه جدا از شرايط موجود اقتصادی و اجتماعی نبوده است. آفريده‌های هنری با زمانه و دوران خود آمیخته. است و به همراه خصلت ايدئولوژيکی و ارزش عينی خود از طريق ذهن هنرمند فرآورد می‌شود.
محتوای نهفته در اشعار مختومقلی نه تمامی، بلکه پاره‌ای خواست‌های ويژه، معين و مشروط از نظر ايدئولوژيک دوران خود بود. هنر مختومقلی خواستار فرجام دادن به جامعه‌ای است که در آن فقر، تفرقه بين خلق، ستم خداوندان زور و آزمندان هرزه‌ی زمانه، مهرورزی‌های گم شده به انسان، تراژدی در عشق، درام زندگی و نبود آزادی حاکم است و انسان‌ها در محيط و در فعاليت اجتماعی – تاريخی خود به گونه‌ای دهشت آگين با زندگی پنجه درافکنده و به همراه شاعر با ايدئولوژی ارتجاعی حاکم به مثابه يک ضرورت و نياز و از ديدگاه منطقی، نه وهمناک در می‌افتند.

مختومقلی شاعری متعهد، ميهن‌دوست وسياسی است. او به اتحاد خلق خود انديشه می‌کند. او خود گواه دوران گسترش اندیشه‌های رهایی‌بخش در میان ترکمن‌ها بود. عليه حکام مستبد است و با ابزار اجتماعی خود، که همانا هنر اوست، عليه شر اجتماعی آن دوران برای برابری وعدالت تلاش می‌ورزد. در چنین هولگاهی است، که مختومقلی خالق آفریننده‌ی ادبیات منظوم ترکمن می‌شود و بار حقيقت تاريخی زندگی توده‌های مردم را به دوش می‌گیرد. او فرزند آينده‌ی اين زمينِ سخت بود.
مفاهيم وخصلت نهفته در آثار مختومقلی خصلتی غير تاريخی و کيفيت موجود در آن کيفيتی فراانسانی، يا زاييده نيروی آسمانی و جهان فرازين نيست. او خود بمثابه انسان کاوشگر، يگانه عامل توليد و آفرينشگرِ چنين هنری است. هنرِ مختومقلی هنرِ فرجام دادن بر هرج و مرج زندگی، رهایی سرزمينش از پنچه‌های خونين اين نابسامانی‌های خوف انگيز، آزاد کردن انسان از هرگونه فقر، حقارت  وشرارت اجتماعی و شقاوت است.
ارزيابی و ارزش‌گذاری‌های نوين آثار مختومقلی در راستای دسترسی به کشف تازه‌ و مترقی حقيقت در آن در گستره‌ی‌ تاريخ، توسط نسل‌های نو مورد بازبينی و داوری‌های متنوع قرار گرفته است.
بايد گفت که اين داروی‌ها، بازنگری و ارزيابی‌های دوباره‌، خود وابسته به بينش‌ها و گرايشات جهان‌نگرانه‌ی اجتماعی هستند و دراشکال و يافته‌های محافظه کارانه، واپس‌گرايانه و مترقی در چارچوب مکتب‌های هنری نيزبازتاب يافته‌اند.

نفس سروده‌های مختومقلی، خود داوری اجتماع و انديشه و سبک نهفته در آن، فرآورد تکامل اجتماعی است و روح فضای تاريخ از شخصيت او جدا نيست. در اشعار مختومقلی مردم رازدار او هستند. مختومقلی پيش از آنکه به زبان ويژه‌ی خود دست يابد، به زبان اجتماع سخن می‌گويد و زبان ويژه‌ی او نيز چيزی جز زبان اجتماعی نمی‌شود.
زبان اجتماعی و رو آوری به سرچشمه‌های آن در جامعه بود، که به او منبع  بی پايان و همواره پويا را می‌داد، نه فرورفتن به اعماق روح خويش و بازتاب احساسات ناب شخصی برای خلق اثر هنری.
زبان خاص اجتماعی‌ی که مختومقلی ميوه‌ی آن را در چکامه‌هايش به بار نشاند، ثمره و بازنمود گوهر درون شاعر و محرک بيرونی و حاصل نبوغ اودر زمان و مکان لازم بود.
سروده‌های مختومقلی، گوناگونی اصالت تجربه‌ی‌ وی و واقعيت موجود در آن با سطح ادراک جامعه هماهنگ است و با بيان روشن خود شديدترين تاثير را برمردم و بر مخاطب‌‌هایش می‌گذارد.
مختومقلی در سروده‌های خود از زبان و دستاوردهای پيشينيان خود بهره می‌گيرد و با طنين بلندِ صدای خود و با زبان خاص خود با جامعه آغاز به سخن می‌کند و با رستاخيز هنری پرمايه‌ای بينشِ خويش را با زبانی اعجازانگيز و نوپديد به جامعه انتقال می‌دهد.
ذهن تيزياب، فعال و کنکاشگر مختومقلی هيچگاه برآمد توانش ذهنی و روانی صرف نبود، بلکه پاسخ و کنشی بود به يک هماوردجويی در جامعه در راه بازسازی جهان غيرانسانی و بی شکل از درون خرابه‌های آن و عليه مسموم شدن مناسبات انسانی و ناانسان شدن انسان در رود خروشان و بی پايان زندگی.

فراغی هنر خود را در خلاء نيافريد، بلکه تار و پود هنر او با سرايشی زنده با هستی جامعه به مثابه يک کل درآميخته بود. او دشمن چنان آنی بود، که خود را به گونه‌ای رقت‌انگيز و با زبانی چرب گفتار به خداوندان قدرت پيوند زند. زيرا آگاه بود که فرآورد چنين تحقيری پوسيدگی اخلاقی، مرگ هنر وی وجدايی از خلق خواهد بود. اما هنر او با نومايگی اصلی‌اش زنده ماند و با شعور زمانه‌ی خود هماهنگ شد تا واقعيتی نوين را با چهره‌پردازی زندگی و با  زنده کردن حساسيت خود به محيط به د‌ست آورد.
مختومقلی بين تخيل شاعرانه و واقعيت گسست ايجاد نکرد. تخيل او محتوای عينی داشت و روح هنرمندانه‌ی وی از دنيای خارج مستقل نبود. همين محتوای عينی بود، که به مثابه محرک افکار و عواطف، و به همراه تخيل هنری با روی آوری به روح زمانه و واقعیت‌های عينی، برگرفته از جامعه و در شکل بازآفرينی هنری با قريحه و نبوغی پر ارزش به جامعه بازگردانده می‌شد.
ازاين رو هستی هنر مختومقلی در جامعه و در اقيانوسِ جهانِ انسانی، هستی انسانی به خود گرفته و به هستی اجتماعی تبديل می‌شود. در حقيقت ماهيت هنر مختومقلی ماهيتی اجتماعی است و اين آن ديالکتيک درونی و مترقی هنر اين  چکامه‌سرای ترکمن است.
فراغی در سروده‌های خود با چنان زبانی به سخن درمی‌آيد که در آن روح جستجوگر در محيط اجتماعی پر رنگ است و خودِ وی به ناگزير در اين واقعيت و خواسته‌ها شرکت می‌کند.
چهره‌ای که شاعر از عواطف، انديشه‌ها، اندوه و احساس خود و ماهيت دوره‌ای که در آن می‌زيد و ساختار تراژيک زندگی، که خود معلول علت‌های اجتماعی هستند، تصوير می‌کند، بازده و فرآورد شرکت وی در رخدادهای محيط ، جامعه  و بافت زندگی و شيفتگی وی به ارزش‌های انسانی انسان است.
او احساسات وعوطفی را بيان می‌کند که روح وی را در دوران استبداد رنج می‌دهد.از سوی ديگر مختومقلی کسی نبود که برای خوشايند سليقه‌ها شعر بسرايد. وی ريشه‌های خود را در زمين محکم ذهن انسان ترکمن تقويت کرد و توانست هنرمند آينده‌ی خلق و زبان مشترک ذهنی همه‌ی جامعه شود.
شرايط تاريخی و الزامات تعيين کننده‌ی عينی موجود در جامعه، ماهيت هنر و نوع آن در زندگی اجتماعی را گويا برای مختومقلی درزندگی ملی وی مقد‌ر کرده بود. چنانچه شرط  تاريخ است، هيچ هنر و ادبياتی جبرا از پيش معين نشده است وهر دوره‌ای با توجه به تضاد‌های عينی شعور اجتماعی، نه تنها انديشه‌های ویژه‌ی خود، بلکه اشکال هنری ویژه‌ی خود را توليد می‌کند.
این‌گونه است که مختومقلی در چکامه‌های خود روحِ زمانِ خود را بازمی‌تاباند و تکانه‌های اجتماعی جامعه نيز برهنر او اثر گذاشته  وخود وی به همراه اين تنايش و تحولات تاريخی با سخن خود و با تفکر و انديشه‌ی فلسفی، با عواطف و اخلاق خود وارد بطن جامعه می‌شود.
پرخاش فراغی به بی‌عدالتی و نابرابری، پرخاش و انتقاد از نظام زندگی اجتماعی است. تراژدی‌های به ظاهر کوچک نهفته در آثار مختومقلی، بازنمود تراژدی‌ها و خصلت‌های روحی ويژه‌ی دوران خود او را به همراه دارند.
آفريده‌ها ی مختومقلی نشان می‌دهد که وی گريزی از توفان‌های اجتماعی زند گی جهان پيرامون خود نداشته است. زيرا نميتوان در خلاء و انتزاع اثر هنری ماندگار و حلقه‌ای نوين به زنجير حرکت تکامل تدريجی هنر توليد کرد.
بارآوری انديشه و  دیدگاه اجتماعی اين انديشمند خلاق  وستا‌ره‌ی درخشان ادبيات ترکمن آنگاه تجسم هنری می‌یابد، که وی ماده‌ی خام زندگی را به جنس ادبيات در می‌آورد تا بتواند حقيقت زندگی را به هنر واگرداند و تعميمی فراختر و آفرينش‌گرانه از آن بسازد.
چنانکه در بالا آمد، او از جمله‌ی مردمان« بی واژه » نبود، که هنرش با واقعيات اجتماعی، بیگانه با جوهر زندگی  و با بيان خيالی و موهوم، که نياز زمانه از آن مايه نمی‌گرفت، نمود پيدا کند.
دراين راه مختومقلی خود با فرايند نوين در حالِ شدن و با ضرورت‌های عينی نوين در جامعه‌ی آن دوران هماهنگ می‌شود. اين یعنی يک نقطه چرخش تاريخی و اجتماعی، و نشان می‌دهد که هنر نه تنها به روابط اجتماعی موجود در جامعه وابسته است، بلکه معيار سنجش آن تحولاتِ واقعی است که رو به آينده دارد.
در هنر فراغی واقعيت هرگز مجموعه‌ای از واحدهای جداگانه نيست، که بدون رابطه کنار يکد‌يگر قرار گرفته باشند. بلکه عناصر اين مجموعه همواره در مناسباتی دوسويه قرار دارند. در کارهای مختومقلی می‌توان پردازش محيط، روح و قلب انسان و ويژگی‌های اجتماعی جامعه را از يک ديد تاريخی در يک دوره‌ی تاريخی مشاهده کرد.
انديشه‌ی هنری مختومقلی با هدف‌های اجتماعی ويژه و با منافع مشخص نيروهای اجتماعی پيوند دارد .درآثار وی قريحه و نبوغ در رابطه‌ای تنگ با جهان بينی قرارداشته و درهم آميخته‌اند.
مختومقلی درنگرش و درهنر خود‌‌ بمانند يک نويسنده و هنرمند مترقی آرمان‌های واقعی و استه تيک خلقِ خود را از جهانِ پيرامونِ خود خوشه‌چينی می‌کند و با قريحه و نبوغی هنرورانه قلب و مغز خود را برای درک جهان و زندگی می‌گشايد.
 وی خلاقانه و با مضامين نو واقعيت عينی زندگی را بازنمود و بگونه‌ای ديالکتيکی وحدت ارگانيک اثر خود را در بافتی هنری– سياسی عجين می‌کند. او روح زنده‌ی مسائل اجتماعی را به عنوان پديده‌های روشن و زنده در زندگی و جامعه تميز داده است.
مختومقلی بمثابه هنرمند و انسان تاريخی، آثارش با نوعی تحليل زندگی همراه است. او توانست واقعيت جهان عينی و محيط اجتماعی را با زندگی و با برداشت عاطفی خلاق پيوند دهد و به همراه نبوغ و رشد خود آگاهی ملی خود پديده‌های نابهنجار اجتماعی را در يک رابطه‌ی علت و معلولی به نمايش بگذارد.
مختومقلی جامِ سخنِ آينده و شاعرروزگاران اميد و رنج شد. هنر فراغی به نيروی پرتوان تحولات روحی و معنوی جامعه  تبد‌يل  و دراوجگيری برآمدهای اجتماعی نيز به ياری جامعه شتافت. او نقاب بر چهره ی حقيقت زندگی و جهان درونی انسان نکشيد.
  


_______________

No comments: