Sunday, July 1, 2012

Robab Moheb

__________________ 

Zhangye, China, from gemanji
___________________
رباب مُحب

«محاسبات را خط می‌زنم
 زنجیر‌ها را پاره می‌کنم
یقه­ ام را بالا می‌کشم
برمی‌گردم
تویِ این شکاف»



من
 پرده ­ام
پائین کشیده ­ام
تا جهنمی از کاغذ
در زمهریری از دفتر
با این‌ طره‌ها  که باد
 از آتش می­ چیند.

و این شکاف
پیراهنِ ژنده­ یِ من است
در آن مرگی می­ بارد
که مثلِ هیچ مرگی نیست
وقتی به آب­ هایم می ­زند
 پشتِ سُربیِ جیوه­ هایم
از حافظه ­یِ خسته­ یِ سال و ماه می­ گذرد
در آن خیابانی   که قوسِ کمرم بود:

آن گودیِ برهنه­   که در صحرا می ­رفت
آن گودیِ برهنه­    که با صدایِ هق ­هقِ استخوان­
  در صحرا می­ رفت
آن گودیِ برهنه­  که تا خانه­ هایِ شنی
 در صحرا می ­رفت
با یک سینه شعر
در دست­ هایِ کاغذی...





رباب محب / آدينه  ۲۰  دی ۱٣٨۷ -  ۹ ژانويه ۲۰۰۹




_______________________

No comments: