Ali Reza Zarrin
_____________
علیرضا زرین
__________________
برای محمد مختاری ، در سالگرد سوگ رفتن او
با خنده گفتی
نامه و کتاب هایم را که برایت فرستادم
به دستت نرسیدند
و تعجب نکردی:ه
ه"همیشه نامه هایی هستند
که به مقصد نمی رسند
در راه، تنورۀ گردبادی گیج
آنها را می بلعد
یا پاره پاره می کند"ه
صدای تو هنوز در گوشم هست
مثل صدای شفاف نوجوانی خندان
که پنجره ها را با جنب و جوش خود
به سوی نور و نسیم و فردا می گشاید
به کدام نانوایی برای خریدن نان رفتی
که تا بازگشت تو
گرسنه می مانیم؟ه
من و فرامرز
در مسیر راه پیمایی ات
تا کاخ سفید قدم زدیم
تا به گرد پای تو آمیزیم
و می دانیم
وقتی تو برگردی
برای ما هدیه
نان و شراب خواهی آورد
نامه و کتاب هایم را که برایت فرستادم
به دستت نرسیدند
و تعجب نکردی:ه
ه"همیشه نامه هایی هستند
که به مقصد نمی رسند
در راه، تنورۀ گردبادی گیج
آنها را می بلعد
یا پاره پاره می کند"ه
صدای تو هنوز در گوشم هست
مثل صدای شفاف نوجوانی خندان
که پنجره ها را با جنب و جوش خود
به سوی نور و نسیم و فردا می گشاید
به کدام نانوایی برای خریدن نان رفتی
که تا بازگشت تو
گرسنه می مانیم؟ه
من و فرامرز
در مسیر راه پیمایی ات
تا کاخ سفید قدم زدیم
تا به گرد پای تو آمیزیم
و می دانیم
وقتی تو برگردی
برای ما هدیه
نان و شراب خواهی آورد
_________
No comments:
Post a Comment