Tuesday, January 1, 2013

Paul Celan

______________ 

 پاول سلان
فارسی: مه‌ناز طالبی طاری
____________________

در ستایش دوردست

در چشمه‌ی چشمانت
ریسمان‌های ماهیگیران ِ دریای شوریده می‌زیند.
در چشمه‌ی چشمانت
دریا به پیمانش پایبند می‌ماند.
اینجا می‌افکنم من،
قلبی را، که میان آدمیان مقام گرفت،
جامه‌هایم را، و درخشش یک پیمان را:
سیاه‌تر در سیاه، عریان‌تر منم.
تنها از پس ِ پیمان‌شکنی، پایبند منم.
من توام، هنگامی که من منم.
در چشمه‌ی چشمانت
موج می‌رانَدَم و رویای تاراج می‌پرورانم.
ریسمانی به تور ِ ریسمانی افتاد:
ما جدامی‌شویم هم‌آغوشانه.
در چشمه‌ی چشمانت
به‌دارآویخته‌ای طناب را خفه‌می‌کند.



استفاده از واژه‌ی "ریسمان" (یا "نخ") به این صورت که در شعر آمده، و بلحاظ سمانتیکی، در زبان آلمانی نیز متداول نیست. به تصور من اینجا -در کنار تور یا ریسمان ماهیگیری- خیال‌بافی‌ها و داستان‌بافی‌های ملوانان نیز می‌توانسته مد نظر شاعر بوده باشد. در زبان آلمانی برای داستان‌ها و حکایت‌های غیرقابل‌باور، واژه‌ای وجود دارد به نام
 Seemannsgarn

 (ریسمان ِ ملوان). در قدیم دریانوردان به علت داشتن وقت زیاد و اضافی در طول سفرهای دور و درازشان، فرصت کافی برای خیال‌بافی و داستان‌بافی نیز داشته‌اند، و پس از بازگشت از این سفرها، داستان‌های ساخته و پرداخته‌ی ذهن‌شان را بعنوان ِ واقعیاتی که بر آنها گذشته برای دیگران روایت می‌کرده‌اند. اما از آنجا که باور ِ این داستان‌ها برای شنوندگان سخت بوده، آنها را
 Seemannsgarn
 نامیده‌اند، و از همانجا، این به یک اصطلاح برای عموم داستان‌ها و حکایت‌های غیرقابل‌باور تبدیل شده.
در حاشیه: این اصطلاح برای من دورادور یادآور ِ اصطلاح "آسمان و ریسمان به هم بافتن" در زبان فارسی نیز بود.
___
LOB DER FERNE

Im Quell deiner Augen
leben die Garne der Fischer der Irrsee.
Im Quell deiner Augen
hält das Meer sein Versprechen.
Hier werf ich,
ein Herz, das geweilt unter Menschen,
die Kleider von mir und den Glanz eines Schwures:
Schwärzer im Schwarz, bin ich nackter.
Abtrünnig erst bin ich treu.
Ich bin du, wenn ich ich bin.
Im Quell deiner Augen
treib ich und träume von Raub.
Ein Garn fing ein Garn ein:
wir scheiden umschlungen.
Im Quell deiner Augen
erwürgt ein Gehenkter den Strang.


- Paul Celan (1948)
______

No comments: