Azita Ghahreman
____
Iran Esfahan - Chehel Sotun
_______
آزیتا قهرمان
شبیه خوانی
اصفهان
آهوی زرد
ِلاغر؛ لای سروها نشسته حالا
سنگ جم
نمی خورد
آهو که
می پرید با ساق پرپری
از سینه ی زلیخا بیرون و بی هوا
چشم هایش
دو دو
می زد ؛ آب و پیاله را چپ می کرد
نه! این
همان آهو نیست که...
می
گرفت شاخ ِکجش به گل بته های دور قاب
تو هم
نیستی همان که...
چاقو برید
شستش را
نارنج رابه
حرف زرکوب می نوشت
یوسفش
تحریر اصفهان بود
راهش به سمت ماهی دوباره دریا
نه هیچ
کدام
نه رود
ِخشکیده در ساعتِ شنی
نه بلبل
خواب رفته گوشه ی ترنج
منظره
دنیا روی پل سرته است
غروب؛
دستخطِ عاشقی ِقدیمی
پشتِ
کارت پستال ِبنجلِ دو زاری
با چشمی
که دیگرهیچ خطی را
قشنگ وبه دل نمی خوانَد
.
______________
No comments:
Post a Comment