Wednesday, January 1, 2014

Jorge Luis Borges

_______________ 

Jorge Luis Borges (1984)
__
خورخه لوئیس بورخس. فارسی : یاشار احد صارمی
17 هایکو 
1
از طرف بعد از ظهر و کوهستان قولِ چیزی به من داده شده بود. گم شد. ( یا : گمش کردم ). 
2
شبی شگرف . حالا هوچ وُ هیچ . تنها رایحه ای !
3
آنجاست هنوز
رویای فراموشمِ
پیش از صبحدم
یا نه ؟

4
سکوتِ تارها.
موسیقیِ باخبر از احساس من

5
به سلامم نمی آیند
درختان بادامِ باغ.
خاطرات تو آنها .

6

اسرارانگیز
کتاب ها،چاقوها، کلیدها
از پِی بختِ من
7


از آن روز به بعد
هیچ مهره ای را
روی تخته شطرنج به حرکت در نیاوردم 

8
در صحرا
می دمد سپیده دم
کسی می داند این را

9
شمشیر بیکار را رویای جنگ ها در سر
مرا  رویایی دیگر

10
مرده است مرد
ریش وناخنش هنوز بلند می شوند
نمی دانند که.

11
این دستی ست
که همیشه موهای تو را
نوازش



_____________

No comments: