Marie Lundquist
_____________
Marie Lundquist [ Sweden ]
____
ماری لوندکویست
شاعر سوئدی
فارسی: سهراب رحیمی
قصه های عاشقانه خفه ام می کند؛ تمام قرارو
مدارهای دیوانه ای که فرمول بندی و ساده می
شود . حیوانِ من؛ سمور دریایی, سنگ طالع من , عقیق و زمرد. دهانت خرمن زاری که بوی
گندم می دهد.
*
دختری از میان جنگل با یک ساندویچ ماهی در جیبش گذشت . استخوان ماهی را از
میان دندان هایش رد کرد. گاهی خود را به جلو خم کرد تا تجمع عنکبوت ها ی روی زمین
را مطالعه کند. اما پیش از آنکه زندگی شروع شده باشدحتا ؛ آوازهایش
را یکی پس از دیگری گم کرد. یک صحبت نوک زبانی که خود را روی همه حرف ها کش داد
و آن ها را بدطعم و بی روح کرد. صدای او هدیه
ارواحی ست که در شکاف لابلای حروف خوابیده
اند.
*
آیا فکر می تواند نوشته شود یا چون کودکی بدخواب ؛ فقط بین خواب و بیداری زمزمه
می کند ؟ یک قیچی با لبه های کندش ؛ حافظه را قیچی می زند . دور لبه ی کلمه های
براق ؛ محبتی که با نقش و نگار رسم شده .
*
این که بیهوشت کنند و بیدارشوی در زمان
دیگری ؛ زمانی که هر کلمه به خنده ای ختم نمی شود. این آوای بیگانه ی غریب. چون رد پرتغال
خونی در برف. شادمانی ؛تکیه گاهی غیر قابل درک است . گرمای تلاش ؛ آتش گلخانه ی زمستان؛ در بند و زنجیر ؛ تنظیم
شده؛ محصور در بخار نفسی نامریی. کلمه ها
را می چرخانم چنان که آدم مچ دست را بچرخاند؛ تا زمان را بخواند آن وقت ازاولین رنگی که بلعیدم باز می نوشم:
سفیدیی شیر. روزی دیگر و رنگین کمانی هنوز نانوشته .
*
دوگانه باش . دو صدا ! هم صدای درونی ؛هم صدای بیرون .بیزار از بازی هایی که
آب و هوا در می آورد. برای احتیاط ؛حداقل یک زخم داشته باش ؛ حداقل یک قبر برای رُفت
و روب دوباره .یا تماشای تکبرِ کورِ دانه ی برف خودت را شناسایی کن. همه ی تخم های شلیک نشده را حمل کن؛ این نامه های
جنینی می تواند تو را به اصلت برگرداند.
_______________
No comments:
Post a Comment