Sheida Mohammadi
______________
بیداری به خرس های سفید نمی آید
دلم داغ شما دارد یقین پیشِ شما باشد. رومی
شبیه همین
شبیه همین کلمه
با برفی که حالا می بارد
نگاه کن: ه
ه ه ه کلاغ های روی شاخه
و زبان ه ه اینجا ساکتِ ساکت پلک می زند.ه
و زبان ه ه اینجا ساکتِ ساکت پلک می زند.ه
ه-"کجایی ؟ همین الان کجایی ؟ همین الانِ الان"ه
بوی قهوه یِ چشم های شنگ تو
صبحی که از لب هایم می بوسد
شکوفه های انار از سر و رویم
و تن و اندام گل های یخی. ه
صبحی که از لب هایم می بوسد
شکوفه های انار از سر و رویم
و تن و اندام گل های یخی. ه
بیداری به خرس های سفید نمی آید
گوش بده : ه
ه ه ه ه منم و توه ه ه فقط ه ه ه منم و تو
و صدای گرم و ارغوانی ه ه که می چرخد.ه
زبانم چقدر خنگ استه ه هی غر می زند به آینه
بد و بیراه از توه ه از کوچه های پنهانی ه ه قلب های نامرئی تو
از خودم
فکر می کند من هم چند نفر شکل و شبیه خودم را اینجا و انجا قایم کرده ام.ه
بد و بیراه از توه ه از کوچه های پنهانی ه ه قلب های نامرئی تو
از خودم
فکر می کند من هم چند نفر شکل و شبیه خودم را اینجا و انجا قایم کرده ام.ه
آن روزها به گمانم تبریز سینه سرخ تر از حالا بود
با چشم های درشت ه ه باغ باغ زرد آلو و این صدای خنده ی من هنوز از آنجا
با چشم های درشت ه ه باغ باغ زرد آلو و این صدای خنده ی من هنوز از آنجا
و آنجا. ه
ه-" آخ ! همین الان کجایی؟"ه
خندیدن با ریشه های بی حیا و شاد . با کوه های مغرور و بی باک. با ارواح عاشق و جنگجو. با برف های خوشبو( دستش را روی سرت گذاشت و گفت به آب نگاه کن . من داشتم می پیچیدم دورِ تبریزی ها و تو چه نگاهی ! من چقدر می خندیدم و باد داشت دنیا را می برد.)ه
خندیدن با ریشه های بی حیا و شاد . با کوه های مغرور و بی باک. با ارواح عاشق و جنگجو. با برف های خوشبو( دستش را روی سرت گذاشت و گفت به آب نگاه کن . من داشتم می پیچیدم دورِ تبریزی ها و تو چه نگاهی ! من چقدر می خندیدم و باد داشت دنیا را می برد.)ه
آن روزهای شورانگیز
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه تبریز
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه تبریز
عاشق زنی
بود با گردنبند فیروزه ای ، شال و کلاهِ سرخ
از غرب این شعر
با ناز می آمد
و تصادفِ سطر بعد را نمی دانست.ه ه ه ه ه___________________________________
No comments:
Post a Comment