Fernando Pessoa
_________________
Português: Fernando Pessoa em pintura de Bottelho.
___________
ه۱۱ گزینگویه و شعر از فرناندو پسوآ، شاعر و نویسندهی پرتغالی
. فارسی: مهناز طالبی طاری
اگر قلب قادر به اندیشیدن بود از تپش بازمیایستاد.ه
*** *** ***
وِِرد
ما هرگز خودمان نمیشویم.
ما دو پرتگاهایم – چاهی که به آسمان مینگرد.ه
*** *** ***
در نیمهراهِ میانِ باور و نقد، میهمانخانهای هست بنامِ سرپناهی به سوی خِرَد. خِرَد، باور به آن چیزیست که انسان بدونِ باور قادر به فهماش است؛ اما آن چیز همچنان یک باور میماند، چرا که پیششرطِ فهمیدن این است که چیزِ قابلِ فهمی وجود داشته باشد.ه
*** *** ***
هنر اما، هیچگونه یأس و سرخوردگی نمیشناسد، چرا که توهم و خواب و خیال از همان ابتدا در آن منظور شده.ه
*** *** ***
نظر و عقیده داشتن، یعنی خود را به خویشتنِ خود فروختن. هیچ نظری نداشتن، یعنی صرفا وجودداشتن. تمامِ نظرها را داشتن، یعنی شاعربودن.ه
*** *** ***
ای قلبِ اندوهگینِ من، پس عاقبت آیا این خدایان بودند که میخواستند سرنوشت معنا و مفهوم داشتهباشد؟ یا بسی بیشتر از آن، این واقعن سرنوشت بود که میخواست خدایان معنا و مفهوم داشتهباشند؟ه
*** *** ***
این غریزهی مقدس، که ما را بر آن میدارد تا از تمامیِ تئوریها رها باشیم …ه
*** *** ***
برای دیدنِ دشتها و رودخانه
بازکردنِ پنجره کافی نیست.
برای دیدنِ درختان و گُلها
کورنبودن کافی نیست.
نداشتنِ هیچ فلسفهای، این نیز ضروریست.
در فلسفه هیچ درختی وجودندارد: تنها ایدهها هستند.
تنها هر یک نفر از ما وجوددارد، چنان که یک اَنبارِ شراب.
تنها یک پنجرهی بسته وجوددارد، و تمامِ دنیا در بیرون؛
و رویایی از آنچه که میتوانست دیدهشود، اگر پنجره بازمیشد.
آنچه که هرگز آنی نیست که دیدهمیشود، هنگامیکه پنجره بازمیشود.ه
*** *** ***
کشتیهایی که در شب از کنارِ یکدیگر میگذرند و، نه به هم سلام میکنند، نه همدیگر را میشناسند.ه
*** *** ***
نمیدانم چه کسی هستم، و چگونه روحی دارم. وقتی با صداقتِ تمام حرفمیزنم، نمیدانم این کدام صداقت است که در آن حرفمیزنم. به اَشکالِ گوناگون، چیزِ متفاوتی هستم از این تنها من، منی که نمیدانم آیا وجود دارد یا نه (اگر اصلا همین دیگرانِ متفاوت هم باشد). [...] احساسمیکنم گوناگونام. شبیهِ یک تالارم با بیشمار آینههای خیالی، که آن تنها واقعیتِ پیشین را، به بازتابهای غلط و تاببرداشته، تغییرِ شکل میدهند. واقعیتی که دستِ آخر در هیچکدام، و در تمامِ آنها ظاهرمیگردد.ه
*** *** ***
تنها اگر عشق ورزیده باشیم، اجازه داریم بمیریم.ه
*** *** ***
___
No comments:
Post a Comment