Hossein Sharang
__________________
__________پرزیدنت حسین شرنگ
هفت شعر
به راضیه رضوینیا
چه پارهها که به گلو خورد
چه موها که بر صدا داشت
چه مویهها که از سر رست
چه زخمها که شایع
چه بغضها که شیعه
چه قفسهای بالداری
چه علائمی تعجباتی
چه چهچهههای چاهدرچاهی
پرندگانِ جرمِ زیبا
میلههای استخوان شکستند
بر تکیدهی پر نشستند
با خیالهای به هم سا
در گلوهای گرگرفته
بستهی فضا گشودند
دستهی صدا پریدند
چه پارهها که به گلو خورد
چه موها که بر صدا داشت
چه مویهها که از سر رست
چه زخمها که شایع
چه بغضها که شیعه
چه قفسهای بالداری
چه علائمی تعجباتی
چه چهچهههای چاهدرچاهی
پرندگانِ جرمِ زیبا
میلههای استخوان شکستند
بر تکیدهی پر نشستند
با خیالهای به هم سا
در گلوهای گرگرفته
بستهی فضا گشودند
دستهی صدا پریدند
برای زیباییهای شادی عبدیان
نون از نیمِ دریا بایدم
برای وشتنِ شب
سیاماهی میلغزد
می نامد
می تند
تناور میشود
به هدیه بلیغ و گلپسرِ خندان اش امیرعلی
اگر میشد چشمِ تو را نوشت
گنجشکها بر سطر مینشستند
نشستهها میخواندند
سطر را ارتعاشِ جست و جیک
شاخهِ مکرر میکرد
تکرار تر و تازه میشد
نوشتن میوه میداد
اگر میشد چشمِ تو را خواند
یاد بهزاد رضوینیا
آغازهای وحشی
غازهای دایرهباز
پیر در پیچِ دماغِ راهب
درد را میافروزد
چراغ در فریاد گم میشود
صدا از روشنایی میآید
اینجاهمیشهخداوند است
اکنونخداهمهجاوند
به آناهیتا ترکمن
آنقدر جیغ میشوی
آنقدر گیج میکشی
آنقدر سوت میکنی
آنقدر سکوت میزنی
آنقدر بی قدر
شنهای کوچه
بیابانِ کوچا
کودکانِ تشنهِ شناور
آنقدر سکوت میزنی
آنقدر بی قدر
شنهای کوچه
بیابانِ کوچا
کودکانِ تشنهِ شناور
در زمزمهِ ملکطاووس
سوارِ سراب است این کشتیِ کنیزان
سوارِ سراب است این کشتیِ کنیزان
این بهشتِ سرب و سوراخ
عرشِ دعای داعش است
به از کودکی تا اکنونِ علیرضا مهیمی
-نگاه کن بیرنام!ه
تا چشم میکارد
درختها جنگل را بر
داشتهاند می
دوند در
نگاهِ جادوگران!ه
-خداوندگارِ خوابکش ریشهها را معلق کرده!
از مادر
نزاده پیکِ مرگ آمد!ه
به عنتری به نامِ بوبو در روستایی در قرنِ بیستمِ هندوچین که شغلاش چیدنِ نارگیلاز نخلهای بسیار بلند برای صاحبِ خود بود
چنگِ واژون بر چنگِ واژون میزنند
می زنند و رقص
کهیر میزند
می نوازند و جشن
زخمی میشود
زخمها میترکند
ترکهای واگیردار به تقلیدِ لبخند
از چهرهها و آینهها میآویزند و
زندگی با سرعتِ سقوط از موسیقی میگریزد
می زنند و مینوازند و انقراض میخواند
مرده میگوگولیزد
منظوراز دراین آشکوب از دوزخ
از کونِ خودشیپورساختن و نواختن
چه بود ای مهندسِ بزرگ
ای بمبِ سویسیِ سکوت با ظاهرِ چنگ
ای شیِ شیکِ شیطان
چنگِ واژون بر چنگِ واژون میزنند
می زنند و رقص
کهیر میزند
می نوازند و جشن
زخمی میشود
زخمها میترکند
ترکهای واگیردار به تقلیدِ لبخند
از چهرهها و آینهها میآویزند و
زندگی با سرعتِ سقوط از موسیقی میگریزد
می زنند و مینوازند و انقراض میخواند
مرده میگوگولیزد
منظوراز دراین آشکوب از دوزخ
از کونِ خودشیپورساختن و نواختن
چه بود ای مهندسِ بزرگ
ای بمبِ سویسیِ سکوت با ظاهرِ چنگ
ای شیِ شیکِ شیطان
جمهوریِ وحشیِ شرنگستان
________________
No comments:
Post a Comment