Kheirollah Farrokhi
_______________
Pouran Jinchi, Black and Blue at Leila Heller Gallery through October 24, 2015.
____________
خیرالله فرخی
شک و یقین
به دختر گل ام: لی لا بهرامی
گاهی نگران خودم می شوم
گاهی نگران خود من می شود
میان دو من
میان دو خود
یک ویرگول از نگرانی ام می کاه اد
مثل زمانی که تنهایی دنبال تو راه می
افت اد
و تصمیم می گیری گوشه ای درون خودت مخفی
شوی
می خواهی برگردی به شریعت زبان ات... به
یقین
که تو را از خودت دزدید
من را از خودم
و شک را از ذهن آشوب گر ذرّات...
واژه ها را تکه تکه بر نخ می کش ام
تا راه ام باش اد
تا راهی ام کن اد
به گل دسته هایی که دسته دسته بر سرم می
روی اند
تو را از پستان های ات بریده اند
بلوغ دستان من را با دندان های شیری
کودکی پیوند زده اند
تا یقین جوانه های اش را
در من
در تو
سبز شود
و ما بارها در چشمان خود به دیدن آمده ایم
مردی را که بارها با هم سرش زنا کرده
بود
و کودکی که از مادرش فقط پستان های اش
را به یاد داشت...
#
گاهی نگران خویش می شوی
گاهی نگران تو خویش می شود
میان دو تو
میان دو خویش
چند ویرگول از نگرانی ات نمی کاه اد...
وقتی از برف پایین می آیی
دنبال نقش خویش در جایی از زنده گی می
گردی
در خانه هایی که مرگ
به شکل مردی، مردانه دل می برد
مرگ هایی که قبل از حیات اتفاق می افت
اد
قبل از نطفه ای که جنسی یت اش را حادثه
ای رقم می زن اد
دوست داری وحشی باشی اما گرگ نه
دوست داری باشی اما زن نه
مردی باشی درون زنانه گی ی نطفه ای
که در شریعتی مردانه بسته می شود
در ذهن من و تو
در ذهن خود و خویش
زنان و مردانی نطفه می بندند
در شکی مدام
پیچ ایده در عادتی که با شریعت ذهن های
ما به متن قانون رس ایده اند
من از خودم دور شده ام
تو در خودت به یقین رس ایده ای
و ما در سایه روشن خودآگاه و ناخودآگاه
در نطفه های مان دست می بریم!
94/12/14
____
No comments:
Post a Comment