Friday, January 1, 2016

Pegah Ahmadi

___________ 

"L'angelo della notte" by Roberto Kusterle
_______________پگاه احمدی
تصادف

اگر سَرَم به اين کناره های فلج خورده بود
زمين، تصادفی تر بود
عشق ات را می بُردم توی گِتو بگذارم
با لب های يهودی يک قرن، خودکشی کردن
چيزی را به توپ ببندم
از پُل، مثل پرنده با دهن ام رد شوم
شاخ هايم را به کانتينر بزنم
تمام زندگی ام را به اين هوا بکوبد ميخ
وقتی به سقف می خورَم از گيجگاه
وقتی که پرت می شود از من
چيزی توی گوشت، لجن، لاشه، مرگ
نفَس، همين بازی ست
همين تصادف که هرچه می بازی ...
ه
کسی مواظب ما نيست
مواظب ما کجاست؟ کجا بود؟
ه
وقتی از نخاع، فلج می شديم
ببين مواظب، رفته است
قتل را بخنداند
گوشت را بخنداند
مرگ را بخنداند
بايست!
ه
روی تصادف بايست
يکبار
توی آينه چاقو بزن، بايست
تمام زندگی ات را با سينه از هوا بشکاف اما بايست
بيا تصادف کن
خون بده، بپاش، بجنگ وُ بايست
يکبار از ته بايست
از ته بمير
از ته ببُر
اگر بلد بودی.
ه
دسامبر ۲۰۱۵


 _______________

No comments: