Hossein Tavafi
_________

Jaroslaw Miklasiewicz
Paintings of Jesters, Irony, Village Idiots
_________________
حسین طوافی
پشت ِ زنگ های خطر
برای نازک الملائکه
به تفریح ایم
پشت ِ زنگ های خطر
بادبادک های چوبی ه ه ه چشم ما
که زل نمی زنند
اشیاء دروغی دیر سال اند
صورتک های موقر
و گاه
لب شکن و
ه ه ه ه ه ه ه خرد و
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه خاموش
آنها پشت ِ زنگ های خطر
با ما تفریح می کنند
ما چشم اشیاء را کشف کرده بودیم
و گوش هایشان را
و دهانی را
که با آن پلک هامان تر می شد
مابین کلمات خط و ربطی بود
و ما
ه ه ه ه- که به هم زل نمی زدیم
دلبسته می شدیم
به عطر وانیل
و عصر
عاشق می شدیم و صبح
از بستری ویران
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه بر می خاستیم
قلب ِ تو مهربان است
چون شهری کوچک
که مردمانی هم سایه دارد
و چون آسمانی ابری
سایه ای بی سایه است
اینها را که می گویم
باد
در نخلستان ِ پشت ِ کلمات
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه آرام می گیرد
میدانی حسین ! ه
اینها را تنها به تو می توانم بگویم ... ه
عزیز ! مادر ! رفیق ! ه
من از پشت ِ بارانم
صدایم
نتی ارغوانی است
و پشت ِ زنگ های خطر
رنگ ِ عفیف ِ کلمات را می دزدم
نازک ! ه
در قلب ِ من
موج ها به صخره می خورند و باز می گردند
بغداد هنوز زیباست
و خلفای شعر
در امواج نسیم شبانه اش حکومت دارند
دست ِ ما کمی سرد شد
با این که زنده بودیم
و بابل
زیر انفجار پنهان می شد
رنگ ها
ایستگاه های امنی بودند و ما
پشت ِ قلب ِ سنگ
هر عصر عاشق می شدیم
چشم هایت در قلب ِ من پنهان بود
در صدایت
حَرَم ها
می گریستند
و من
نام ات را
وقتی امواج به دریا باز می گشتند
به باد ِ دیوانه سپردم
ما پشت ِ زنگ های خطر تفریح می کنیم
وقتی امواج
به دریا باز می گردند و قلب ِ اشیا ء
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه می لرزد
دی ماه 1388
_____________