Friday, January 1, 2010

Hossein Tavafi

_________



Jaroslaw Miklasiewicz
Paintings of Jesters, Irony, Village Idiots
_________________

حسین طوافی



پشت ِ زنگ های خطر



برای نازک الملائکه






به تفریح ایم
پشت ِ زنگ های خطر
بادبادک های چوبی
ه ه ه چشم ما
که زل نمی زنند

اشیاء دروغی دیر سال اند
صورتک های موقر
و گاه
لب شکن و
ه ه ه ه ه ه ه خرد و
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه خاموش
آنها پشت ِ زنگ های خطر
با ما تفریح می کنند


ما چشم اشیاء را کشف کرده بودیم
و گوش هایشان را
و دهانی را
که با آن پلک هامان تر می شد
مابین کلمات خط و ربطی بود
و ما
ه ه ه ه- که به هم زل نمی زدیم
دلبسته می شدیم
به عطر وانیل
و عصر
عاشق می شدیم و صبح
از بستری ویران
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه بر می خاستیم

قلب ِ تو مهربان است
چون شهری کوچک
که مردمانی هم سایه دارد
و چون آسمانی ابری
سایه ای بی سایه است
اینها را که می گویم
باد
در نخلستان ِ پشت ِ کلمات
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه آرام می گیرد
میدانی حسین !
ه
اینها را تنها به تو می توانم بگویم ...
ه

عزیز ! مادر ! رفیق !
ه
من از پشت ِ بارانم
صدایم
نتی ارغوانی است
و پشت ِ زنگ های خطر
رنگ ِ عفیف ِ کلمات را می دزدم
نازک ! ه
در قلب ِ من
موج ها به صخره می خورند و باز می گردند
بغداد هنوز زیباست
و خلفای شعر
در امواج نسیم شبانه اش حکومت دارند


دست ِ ما کمی سرد شد
با این که زنده بودیم
و بابل
زیر انفجار پنهان می شد
رنگ ها
ایستگاه های امنی بودند و ما
پشت ِ قلب ِ سنگ
هر عصر عاشق می شدیم
چشم هایت در قلب ِ من پنهان بود
در صدایت
حَرَم ها
می گریستند
و من
نام ات را
وقتی امواج به دریا باز می گشتند
به باد ِ دیوانه سپردم

ما پشت ِ زنگ های خطر تفریح می کنیم
وقتی امواج
به دریا باز می گردند و قلب ِ اشیا ء
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه می لرزد




دی ماه 1388
_____________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. بنظرم واژه ی زنگ تفریح که کنش زیبایی شناختی آن در تمام شعر بچشم میخورد، در عین حال هراسی در مخاطب ایجاد میکند که اگر مخاطب هم نخواهد او را در لابیرنت ذهن شاعر گم مبکند. بهرحال شعر خیلی خوبی ست و ممنون.