Saturday, December 1, 2007

ALI REZA SEYFEDDINI

___________


Tabriz. Mosquée ruinée. (1851-[54])
________________

علیرضا سیف الدینی


شکست





در تکه های آینه با هم آشنا شدند
بادبادکی شکسته هم آن کنج ِ آسمان لرزان توی هوا
ه ه آبی نه هه نفتی نه ه ه نیلی نه ه هرچی
سر ِسایه شکست به روی موها شکست چین چین لب تا آن دوخطِ باریکِ گردن شکست
گنجشک ِ بوس هم که روی انگشتِ شستِ دستِ راست زانوزد شکست
لب شکسته بود
ه ه ه حتی کنار ِپیشانی ه ه حتی دماغ وچشم ها ه ه حتی ه ه حت ی
قوبودقویی شکسته با لبخندی شکسته مثل قهوه ای با شیرینی ملایم
انگارعروسی زیر ِآب ِ زلال ِ پراز تَرَک نشسته بود
خواست بگوید قو نگفت گفت قونیه
ه ه ه سرخ شد
راه را چاه نکرد آه کرد تا تا کرد آرنج و ران
آآآآ کرد مثل صدای تعجب زن های ترک
سه گاه شد دربیات گرگ مثل تمام ِهوازی ها
ه ه مَرد
این تارش زدآن تورش زد
ه ه ه واااا هم گفت ه ه ه شدید ه ه شکست
گفت تاآخردنیا ببوسدش
گفت تاآخردنیا دوستش دارد نبوسدش!
ه
گنجشک ِ بوس روی انگشت ِ شست ِدست راستش نشست جیک
جیک وبیک مان یکی بودیکی نبود ماهم نبودیم نبودیم
ه ه گفتند

وآفتاب این گوشه ی جهان همیشه بالب های آویخته می گذشت ازلب ِفنجان های ِلب پرشده

نگاهش کرده بود؛
ه
نگاه نگاه نگاه
تمام نمی شد خماری می ریخت از چشم های موش
وناگهان غریبه شد
حت ی غریبه ترازرهگذری که می گذرد برای باراول وآخر
وناگهان غریبه شد
دنیا که نمی خواستند کنارشان بیاید آمد
ه ه ه شکست
حالا چه کارکنند اگردهان ِقونیه درگوش ِ غایب ِشاه جهان آوازِ شکسته می خواند
زبانش گرفت به حرف ها شکست
مثل ِزبان مردیازنی که نام شهرهای هندرا برای اول بارگفته بود بازبان شکسته
کلکته کلکته کلکته
بمبئی بمبئی بمبئی
ونمی توانسته بیگانه باشد بارقص با آوازاین حنجره
می خواست بخندد می خواست برقصد
ه ه ه خندیدورقصید؟ ه ه ه شکست


حالا مثل بازارکابل بود شلوغ که بوده آن وقت ها که آن ها نبودند
یا همین تبریزبا پرنده های مأیوس ارک ِ خاک گرفته
شلوغ بود جاده های ذهنش شلوغ ترازآهنگ های جاز
وساکت یاشاخه ای به غم نشسته مثل نی که دودی ازکنج لب تنوره بکشد انگاری
برقصدیانرقصد آوازبخواند یا نخواند بخنددیا نخندد
ه ه ه شکست

درتهِ انتهای دورترین نقطه روی چارپایه ای چهل تکه نشست نشسته بودنمی دانست
آشنایی ازهمین جا شروع شده بود
وقتی ازسایه ی پله های همه ی پله های شرق بالا رفت
وقتی سبدی سیب ازخواب برایش آورد
وقتی "خانه ی دوست کجاست"رامثل عکس ِرخ یاربردروازه ها دید
وقتی حتی حت ی از ازل انگاری شکسته بود

تالارآینه های شکسته
قوهای شکسته
قونیه های شکسته
و حت ی

انگاراصلاً جهان شان یکبری بوده ه ه ه نبوده اصلاًانگار
باجای خالی بادبادکی شکسته آن کنج ِآسمان
ه ه ه لرزان توی هوا ه ه ه هرچی


________

No comments: