Sunday, June 1, 2008

Sheida Mohammadi

______________


Irish Stories

Brad Temkin

________________

شیدا محمدی



آینه دروغ می گفت
من تکرار تو بودم
پلک که می زدم
هر روز
ترنی از میان ما رد می شد.م


*

ادا در می آورد
ادای پستان های تو را وقت شیر دادن
بی آنکه پلک بزند
یا اندکی
برای دلخوشی ما بخندد
عروسک پارچه ای !م

*


سیب باش محبوبم !م
وقتی پستان هایم کال می مانند.م

*

جنوبی ترین لکه دامنم
شکل خمیازه توست
در بهار خواب. م

*

آسمان بی مکث، م
لحظه ها پرواز می کنند
و من در تو.م


____________


2 comments:

Anonymous said...

خیلی نزدیک . خیلی دور.. شعر خوبی ست ممنون

Arsh said...

Beautiful one!