Sheida Mohammadi
______________
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi9-q-UsTbzKp_uxFVyn-cRNMJ_u7ytNQmii5q_2hg6-O9bgK0gk3ChHAKlXZkuhRv80zmX8nyMK0yPEFre4nqxKw4UywYIYLEd9qRqh6zhhoRbd-jvNx1nKudzk6VlwOfTIINnORQcTss2/s400/temkin.cemetary.jpg)
________________
شیدا محمدی
شیدا محمدی
آینه دروغ می گفت
من تکرار تو بودم
پلک که می زدم
هر روز
ترنی از میان ما رد می شد.م
*
ادا در می آورد
ادای پستان های تو را وقت شیر دادن
بی آنکه پلک بزند
یا اندکی
برای دلخوشی ما بخندد
عروسک پارچه ای !م
*
سیب باش محبوبم !م
وقتی پستان هایم کال می مانند.م
*
جنوبی ترین لکه دامنم
شکل خمیازه توست
در بهار خواب. م
*
آسمان بی مکث، م
لحظه ها پرواز می کنند
و من در تو.م
____________
2 comments:
خیلی نزدیک . خیلی دور.. شعر خوبی ست ممنون
Beautiful one!
Post a Comment