Sheida Mohammadi
______________
________________
شیدا محمدی
شیدا محمدی
آینه دروغ می گفت
من تکرار تو بودم
پلک که می زدم
هر روز
ترنی از میان ما رد می شد.م
*
ادا در می آورد
ادای پستان های تو را وقت شیر دادن
بی آنکه پلک بزند
یا اندکی
برای دلخوشی ما بخندد
عروسک پارچه ای !م
*
سیب باش محبوبم !م
وقتی پستان هایم کال می مانند.م
*
جنوبی ترین لکه دامنم
شکل خمیازه توست
در بهار خواب. م
*
آسمان بی مکث، م
لحظه ها پرواز می کنند
و من در تو.م
____________
2 comments:
خیلی نزدیک . خیلی دور.. شعر خوبی ست ممنون
Beautiful one!
Post a Comment