Tuesday, July 1, 2008

Fatemeh Haghverdian

_____________



Destiny 1921 Fritz lang
__________

فاطمه حق وردیان


ه«وانهاده» ه




شانه‌هات را
در پريشانی ِ گيسوان‌ام پنهان کن
امشب از هجاهای گريه پُرم... ه

نه تو که بر شاخه‌های ِ شکسته‌ی من دست می‌کشی، ه
نه من که به شانه‌های تو آويخته‌ام
نه تو که شاخه‌های مرا خرد می‌کنی، ه
نه من که آغوش‌ات، ه
چون گوری عزيز
می‌فشاردم، ه
نه! هيچ‌کدام از ما يک‌نفر
جز سوختنی مدام سهمی نمی‌برد... ه

انگشت‌هات به نوازشی ناگزير
بر التهاب پوست‌ام که می‌گذرد، ه
جز چرک‌آب ِ تاول‌های ترکيده ردّی نمی‌ماند! ه
بگذار سر توی گور ِ آغوش‌ات بگذارم و آه بکشم...ه



__________________

1 comment:

Anonymous said...

زیبا بود.