Mansour Khaksar
__________
منصور خاکسار
__________
سرم خوش است به بانگ بلند میگویم
که من نسیم حیات از پیاله می جویم
حافظ
از پاگیرِ در
که پا مینهی
ه ه ه پیداست.ه
خانه بوی دیگری دارد
از فرش و میز
ه ه ه ه ه ه ه ه و سبد گل
و پرتوی که روی صورتهاست.ه
درست.ه
سوسو میکنی
بر سر و هر دیده دویدن
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه حتی چین دامن
تا دریابی
از رازِ پوشیدهای که مگر به هوای توست.ه
چه شبستان بازیگوش و آسودهای!ه
که گونههای گل انداخته را خواستنیتر میکند
انگار ململ نقرهای از نسیم
از دریای سینه کَش از کودکیات تا " گل"ه
با درِ باز و بستهای از بلوغ و برهنگی
و بوسهای که برای نخستین بار
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه از او ربودهای.ه
هیچ جایی پنهان نیست
تو می جوشی در پیالهی هر چشم
ه ه ه ه ه ه ه ه ه و پنجاه سالگی عشق
و شبی که ترا به خود میخواند.ه
تا برگی سبر برگیرد
از دفتری که همیشه باز میماند.ه
٢٤ نوامبر ٢٠٠٨
_________________
No comments:
Post a Comment