Yashar Ahad Saremi
____________
Père Ubu -Dora Maar
_______________
یاشار احد صارمی
_______________
یاشار احد صارمی
موسیو وارکِن در دستهبندیهای لکنت و بی زن
استخوانهایم در کت و شلوار
این "یعنی" دیوانه زل بزند به قُلپِ چشمهایت
هایم تخسند
لیز بخورم؟ه
دستهایم را در مونالی
مونالی
مونالیزا
همین الان دلم میخواهد!ه
همین الان!ه
همین الان!ه
صورتی از معاشقه مثل هیش ش ش ش یواشی فضایی
بِرَندی بریزد توی سوراخها
زن، تاریکیِ خوشبویِ زیر زبانم همیشه
زن، تاریکیِ گیج و ویج زیر پردهی چشمهایم
زن، صدایِ شیری و قلپ قلپِ هیس
وارکِن
از آینه
وقت معاینه نگیر
قلب خونش سرد میشود وگرنه!ه
2
وارکن
وگرنه چاچاچاچاچاچاه است خیلی
چراغهای کبود و چروک
یعنیِ اینجا زبان خاصی دارد
خاص ص ص ص ص ص ص
متاسفم که زیر سوزن نمیتوانی به زن فکر کنی
برگشتن بر نمیگرداند پاهای بی رویا را
خیلی متاسفم که پرهایت شکستهاست
ببین شاخهای من هم...ه
ولی زن، سفت و گرم تویِ مشتم
چند روز بعد دنیا را خواهم دید
قرمز
قُلپ
یواش
3
یواش اگر مضرابش را یواشتر بزند میمیری چون
تو از ماه میترسی
تو بلد نیستی برقصی
سفیدش هم که دچار سکسکهات میکند
آبیاش چه؟ه
شاخکهایت به بهشت نمیرسند، نه؟ه
و زن، سبزی همین الانِ این
زن، صورتیِ این بیا
زن، قرمزیِ یک لیوانِ لبالب از چون
موسیقی عمرش همین حالاست با بر و بالای بشکن
یک یعنیِ به این قشنگی
خرگوشترین ترسِ زیر لحاف
ـ یام یام!ه
...
4
نه؟ه
دست خودت نیست دست نداری برایِ نوازشِ
سایهات میکُشد آنها را هر شب در خواب
و زن
با
بالهای نامریی یواش روی تخت
تنها یعنیِ گرم
دست خودت نیست نه؟ه
سایهات گراز میآید جلوتر
سایهی گوشتخوار تو و ماهی که دیگر نمیطپد
ما دیگر توی این جسد نیستیم که تو را میخنداند
دست دو انگشتیات وارکن
کلمه را نمیشناسد
و زن
با
داستانی که دیگر یعنی ندارد در این بوتیمار
دهان رود حالا چکه چکه قرمز در شب
در یعنی
سایهات چاقو را زُل میاندازد سوی صورتی،ه
و زن
تنِ شکنندهی آن ستاره دنبالهدار
اوه شات آپ وارکن
شات آپ، شات آپ!!!ه
5
یعنی هیچوقت دستت به فکر لمس نیافتاد؟ه
وارکِن تو هیچوقت حتی نپرسیدی این هوای تازه یعنی چه؟ه
هوا
هوا
هوا
تویِ موضوعی بی پنکه و دریچه با چشمهایی کبود؟ه
و زن
چیزی که روحت نمیتواند دستش را درست کند برای نوازش؟ه
نوازش یعنی
یعنی
یعنی
چقدر این مکالمه حوصلهی سکوت را میبرد
منقار سیاه میگوید تو مونالیزا را زنده زنده هر روز به گور میکنی
این کلاغ چقدر خیلی به تو بدبین است .ه
6
تو هم یک نشانهای وارکِن
یک نه قو
یک نه باران
موضوعِ مبهمی برای سقط جنین
من هم یک سطرم
با استخوانهایی شاد و خیس
با استخوانهایی شبیه گنجشکهای مرداب
با استخوانهایی که تعلق به شیر گرم زنی دارد
و زن یعنی
هوای تازهی این حالا
رنگِ اولین کلمهی قرمز
مونالیزا هم یک نشانه است
یک بوتیمار
یک رودی که به زبان میریزد
به همین یعنی.ه
...
من ترجیح میدهم به میهمانی تولدت هیچ وقت نیایم!ه
چون!ه
7
زبان یعنی باران با این شُر شُر
و قو
خیس از حالا
و چشمهایِ زنی یواش و پاورچین پاورچین در آب
صدا آن بالا چند مرغابی خیلی سفید
چرا روزهای اوج زود میگذرد وارکِن؟ه
چرا تو دیگر نمیتوانی این توو را ببینی ؟ه
نمیخواهی ؟ه
صدای ماهیهای طلایی را از آنجا بشنوی؟ه
نمیتوانی بخواهی
کوررنگی وارکِن
با تعجب به دنیا نیامدهای.ه
8
هی
با تو دیگر نیستم که کی بر میگردی به قو
کلمهها تو را نمیتوانند ببخشند وارکِن
من در یک یواشِ غمگین به گریهی عمیق نِی گوش میدهم
زیر باران حلزونها میخوانند
و زن
در
دلم
آرام میخوابد
شعر راه برگشتن است به حمام
به زیر آب گرم
به صابون
به شلپ شلپ!ه
این "یعنی" دیوانه زل بزند به قُلپِ چشمهایت
هایم تخسند
لیز بخورم؟ه
دستهایم را در مونالی
مونالی
مونالیزا
همین الان دلم میخواهد!ه
همین الان!ه
همین الان!ه
صورتی از معاشقه مثل هیش ش ش ش یواشی فضایی
بِرَندی بریزد توی سوراخها
زن، تاریکیِ خوشبویِ زیر زبانم همیشه
زن، تاریکیِ گیج و ویج زیر پردهی چشمهایم
زن، صدایِ شیری و قلپ قلپِ هیس
وارکِن
از آینه
وقت معاینه نگیر
قلب خونش سرد میشود وگرنه!ه
2
وارکن
وگرنه چاچاچاچاچاچاه است خیلی
چراغهای کبود و چروک
یعنیِ اینجا زبان خاصی دارد
خاص ص ص ص ص ص ص
متاسفم که زیر سوزن نمیتوانی به زن فکر کنی
برگشتن بر نمیگرداند پاهای بی رویا را
خیلی متاسفم که پرهایت شکستهاست
ببین شاخهای من هم...ه
ولی زن، سفت و گرم تویِ مشتم
چند روز بعد دنیا را خواهم دید
قرمز
قُلپ
یواش
3
یواش اگر مضرابش را یواشتر بزند میمیری چون
تو از ماه میترسی
تو بلد نیستی برقصی
سفیدش هم که دچار سکسکهات میکند
آبیاش چه؟ه
شاخکهایت به بهشت نمیرسند، نه؟ه
و زن، سبزی همین الانِ این
زن، صورتیِ این بیا
زن، قرمزیِ یک لیوانِ لبالب از چون
موسیقی عمرش همین حالاست با بر و بالای بشکن
یک یعنیِ به این قشنگی
خرگوشترین ترسِ زیر لحاف
ـ یام یام!ه
...
4
نه؟ه
دست خودت نیست دست نداری برایِ نوازشِ
سایهات میکُشد آنها را هر شب در خواب
و زن
با
بالهای نامریی یواش روی تخت
تنها یعنیِ گرم
دست خودت نیست نه؟ه
سایهات گراز میآید جلوتر
سایهی گوشتخوار تو و ماهی که دیگر نمیطپد
ما دیگر توی این جسد نیستیم که تو را میخنداند
دست دو انگشتیات وارکن
کلمه را نمیشناسد
و زن
با
داستانی که دیگر یعنی ندارد در این بوتیمار
دهان رود حالا چکه چکه قرمز در شب
در یعنی
سایهات چاقو را زُل میاندازد سوی صورتی،ه
و زن
تنِ شکنندهی آن ستاره دنبالهدار
اوه شات آپ وارکن
شات آپ، شات آپ!!!ه
5
یعنی هیچوقت دستت به فکر لمس نیافتاد؟ه
وارکِن تو هیچوقت حتی نپرسیدی این هوای تازه یعنی چه؟ه
هوا
هوا
هوا
تویِ موضوعی بی پنکه و دریچه با چشمهایی کبود؟ه
و زن
چیزی که روحت نمیتواند دستش را درست کند برای نوازش؟ه
نوازش یعنی
یعنی
یعنی
چقدر این مکالمه حوصلهی سکوت را میبرد
منقار سیاه میگوید تو مونالیزا را زنده زنده هر روز به گور میکنی
این کلاغ چقدر خیلی به تو بدبین است .ه
6
تو هم یک نشانهای وارکِن
یک نه قو
یک نه باران
موضوعِ مبهمی برای سقط جنین
من هم یک سطرم
با استخوانهایی شاد و خیس
با استخوانهایی شبیه گنجشکهای مرداب
با استخوانهایی که تعلق به شیر گرم زنی دارد
و زن یعنی
هوای تازهی این حالا
رنگِ اولین کلمهی قرمز
مونالیزا هم یک نشانه است
یک بوتیمار
یک رودی که به زبان میریزد
به همین یعنی.ه
...
من ترجیح میدهم به میهمانی تولدت هیچ وقت نیایم!ه
چون!ه
7
زبان یعنی باران با این شُر شُر
و قو
خیس از حالا
و چشمهایِ زنی یواش و پاورچین پاورچین در آب
صدا آن بالا چند مرغابی خیلی سفید
چرا روزهای اوج زود میگذرد وارکِن؟ه
چرا تو دیگر نمیتوانی این توو را ببینی ؟ه
نمیخواهی ؟ه
صدای ماهیهای طلایی را از آنجا بشنوی؟ه
نمیتوانی بخواهی
کوررنگی وارکِن
با تعجب به دنیا نیامدهای.ه
8
هی
با تو دیگر نیستم که کی بر میگردی به قو
کلمهها تو را نمیتوانند ببخشند وارکِن
من در یک یواشِ غمگین به گریهی عمیق نِی گوش میدهم
زیر باران حلزونها میخوانند
و زن
در
دلم
آرام میخوابد
شعر راه برگشتن است به حمام
به زیر آب گرم
به صابون
به شلپ شلپ!ه
پاییز
2006
آمریکا
2006
آمریکا
____________
No comments:
Post a Comment