Ali Reza TabibZadeh
The Buddha in Afghanistan
_________
علیرضا طبیب زاده
علیرضا طبیب زاده
خوشا به حال فردا ی دور از ما، صدف جان!ه
پس دلمان چی ، صدف جان!ه
دل مان که گرفته ست؟ه
بر جا پای یک روز سر به راه
یک میز از عضله های درخت گردو
و یک ما
اینچنین آویخته به رازناکی زمان
هزار برگ در شکوه های نارنجی
و دالان های خفاش
با لهجه های غلیظ سکون
معبرهای شکسته
پلی عصا به دست
و یک ایل کوچیده به انتهای ذوب صدا
آواز دسته جمعی ستارگان
روی این همه شب و بی جوانی
و گیتاری خیس اشک
خوشا به حال فردا ی دور از ما صدف جان
و بدا به حال این نیمه شب های بسیار،ه
که دلشان گرفته است
اندازه ی ما
پس دلمان چی ، صدف جان!ه
دل مان که گرفته ست؟ه
بر جا پای یک روز سر به راه
یک میز از عضله های درخت گردو
و یک ما
اینچنین آویخته به رازناکی زمان
هزار برگ در شکوه های نارنجی
و دالان های خفاش
با لهجه های غلیظ سکون
معبرهای شکسته
پلی عصا به دست
و یک ایل کوچیده به انتهای ذوب صدا
آواز دسته جمعی ستارگان
روی این همه شب و بی جوانی
و گیتاری خیس اشک
خوشا به حال فردا ی دور از ما صدف جان
و بدا به حال این نیمه شب های بسیار،ه
که دلشان گرفته است
اندازه ی ما
________
2 comments:
شعری زیبا و صمیمی بود.
سلام. خواندم و دوباره خواندم. بار ديگر كامنت مي نويسم. اميدوارم كه بماند. خواندم و ...
بماند كه درد از كومه ي دور بر مي خيزد و در راه همه را به خود مي كشد از بودا تا ما ...
Post a Comment