Hooman Nozhat
__________
Forsythia - Mary Ellen Solt
__________
هومن نزهت
باران
نگاهم با آفتاب گره خورده
و زمين تشنه بوی انتظار می دهد
از دور
قاصدکی
به اينسو می دود
آه
پيغامش ...ه
چه نمناک است
و
قلبم
بی صبرانه
در گلدان
ريشه می جنباند
و
انتظار پير
آخرين نفسش
با حقيقتی مرطوب
گره می خورد
پرده را کنار زنيد
نبض اميد
در رگ های پنجره جاريست
من دوباره می رویم
بهمن 67 - تبريز
__________
1 comment:
شعر زیبایی بود.
Post a Comment