Arash Nosratollahi
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgy7iq_mBFrRfUcIionxZbAO5T-gHReENxEF0Te3bYu4lhU3v2ms7xPN1ln-RRtb9qJUDYpZ4FhHrs0R43XGe5gt4xqL_Nli2ut20LK3G1Rag7pDv_ZV2bW2e85I6LuKOmYchqu13SP5u_W/s400/scania+codex.jpeg)
scania codex
_______________
آرش نصرت اللهي
انبوهم
مثل گيسوان دختري كه هوا را
به ايوان مي بندد
تاريك است
مثل اعماق چشم هايي كه مرا ه ه ه ه مي ربايند
تاريك است
شب را نمي بينم
و كوچه را ه ه ه ه كه از خواب پاسبان ه ه ه ه ه مي ترسد
روياي سرزمين
سرم را سنگين مي كند
روياي خانه اي كه در ايوانش
گيسوانت
هوا را رها كرده باشد
ه ه مثل باد
براي بودن ه ه ه ه ه بايد بدوم ! ه
30/ شهريور/ 86
______________
2 comments:
مثل باد برای بودن باید بدوم. چقدر زیبا. و چقدر ساده! چقدر دور از شعر بیرمق و بیجهت فارسی
!
مرسی
شعر بسیار زیبایی بود . برایتان آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
Post a Comment