Wednesday, October 1, 2008

Naanaam




A box of matches with label by Ben Vautier, 1966.
______________


نانام





.1

قُلُپ قُلُپ هَم هَم. قُلُپ قُلُپ هَم هَم.ه

گاوی که می‌خواهد شیرش شِکر داشته باشد

قبری که به مرده تخفیف می‌دهد

اقیانوسی که به ماهی آب بدهکار است

بذاق پخته

ویزای آمریکا.ه

قُلُپ قُلُپ هَم هَم. قُلُپ قُلُپ هَم هَم
.ه



2.

ساموئل بکت 40 سال پیش مرد

من 40 سال پیش به دنیا آمدم.ه

وقت رفتن دست‌هایمان به هم خورد.ه


3.

شاعر یک کلاغ است که ادای عقاب درمی‌آورد. باید یک عقاب بود که ادای کلاغ در بیاورد.ه

در بالماسکه _____ غرب

یا بین کلاغ‌ها _____ شرق

بعد هم باید مرد

و برگشت بین عقاب‌ها.ه



_________

8 comments:

Anonymous said...

این جناب از هیچ ظلمی در حق ما فروگذار نمی‌کند. کاش با آن کبریت‌ها آتش زده بود این شعرها را
!

Anonymous said...

من از کار دوم خوشم آمده. چون تویش حرکت و ایموشن هست . خیلی طبیعی و با ایجاد معنا و اینجا معنا و حرکت به نفع زبان نوشته است. یعنی ما با یک زبان خیلی ساده ولی عیار سروکار داریم تنها ارور یا برفک همین کار کلمه ی رفتن است. ساموئل بکت هنگام رفتن دارد در حین رفتن. ولی من یا خود شاعر هنگام آمدن دارد در حین رفتن سامویل بکت. به نظرم باید این کلمه ی رفتن جایش را بدهد به کلمه ای که شاعر آن را آنجا جا گذاشته است. موفق باشی حسین جان !

Anonymous said...

در نظر من نانام همیشه آدمی است که با کلمات به هر چیزی که مخالفش هیتند شلیک می کند . موقع خواندن شعر های نانام باید مواظب همه چیز بود. همه اتفاقها و تصاویر حرکات غیر منتظره... نانام ما را به دنیای رهنمون می کند که کلیدش فقط در دست خودش است و این دنیا همیشه چیزهای جالب و شگفت انگیزی در گوشه و کنارش دارد.

Anonymous said...

فکر می کنم مرا دیگر به عنوان پای ثابت شعرهای نانام بشناسند. خب، باعث افتخار هم هست. من هم از کار دوم خیلی خوشم آمد و همچنین از آن گاوه که می خواهد شیرش شکر داشته باشد! تحلیلی که مرد کور درباره کار دوم داشته به نظرم درست است

Joy Leftow said...

The matchbox is a universal image that even I who speak no Persian, can understand.
thanks

azar kiani said...

سلام نانام...فکر میکنم چهل سال پیش دست بکت به دستت نخورد.. که بهت تنه زد و رفت ..که اینهمه تعادلم رابهم میریزی وقتی که شعرهایت را میخوانم خیلی خوب بود ممنون...آذر کیانی

Anonymous said...

آیا ارتباطی بین مرد کور اینجا و مرد نابینا ی ساخته نانام وجود دارد؟

Anonymous said...

آذر عزیز
راستش را بخاهی من علاقه‌ی خاصی به بکت ندارم. بیشتر، حرف‌ها و گفتگوهایش را دوست دارم تا شعرها و نمایش‌نامه‌هایش را. در آن حرف‌هاست که عمیق می‌شود و می‌جهد. می‌زند به عمقی که مسیح و بودا از آن می‌آیند- ناخاسته شاید. او هم تبعیدی بود- و خیلی اگزیستانسیل

مرسی بابت کمپلیمان