Mansoor Khaksar
_____________
آنسوی برهنگی
منصور خاکسار
منصور خاکسار
٣
این بنا را
ه ه ه دست که باید خراب کند؟ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه شیرین!ه
وقتی که تو بی پروا
از خار و خاره میگذری
و زنهاری نمیپذیری از کس
تا عشق در ویرانی شتاب کند.ه
شاهدی
بر قله
فانوس بر میگیرد
و چهرهاش
ه ه ه ه در موج مه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه بر افروختهست
ای شبِ زنگی
ه ه ه ه ه با عشق بازی مکن
که ساعتِ بزرگ
اکنون بر آخرین اتفاق تاریخ
ه ه ه ه ه ه ه ه چشم دوخته است
و چشم جهانی یکدله با اوست
تا این عقاب
قله را تصرف کند.ه
و بند بند این بنا را
ه ه ه ه ه ه ه ه بلرزاند.ه
گامی پر صلابت از نزدیک
تا ضربهی موعود
و ثبت نطفه _ خونی
ه ه ه ه ه ه ه خاک. ه
چه هلهلهی شادی
ه ه ه از بیستون میآید.ه
ببین شیرین!ه
این دستِ توست
ه ه ه ه ه کز آستین فرهاد
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه بیرون میآید.ه
به دست و
ه ه ه ه ه آستین
سی پاره از نقشی شیرین
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه تراشید
و در دهانهی سنگی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه نشاند.ه
آینهای که
ه ه ه ه در زیبایی
ه ه ه ه ه ه میرست
درست
به گستردگی خورشید
ه ه ه ه ه و تاریکی نمیشناخت!ه
باغ بزرگی از سیب و صبح و برهنگی
و قلب کوچکی
ه ه ه ه آنسوی بردباری
ه ه ه ه ه ه که در برکهی آتش
ه ه ه ه ه ه ه ه تن میشست.ه
ه ه ه دست که باید خراب کند؟ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه شیرین!ه
وقتی که تو بی پروا
از خار و خاره میگذری
و زنهاری نمیپذیری از کس
تا عشق در ویرانی شتاب کند.ه
شاهدی
بر قله
فانوس بر میگیرد
و چهرهاش
ه ه ه ه در موج مه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه بر افروختهست
ای شبِ زنگی
ه ه ه ه ه با عشق بازی مکن
که ساعتِ بزرگ
اکنون بر آخرین اتفاق تاریخ
ه ه ه ه ه ه ه ه چشم دوخته است
و چشم جهانی یکدله با اوست
تا این عقاب
قله را تصرف کند.ه
و بند بند این بنا را
ه ه ه ه ه ه ه ه بلرزاند.ه
گامی پر صلابت از نزدیک
تا ضربهی موعود
و ثبت نطفه _ خونی
ه ه ه ه ه ه ه خاک. ه
چه هلهلهی شادی
ه ه ه از بیستون میآید.ه
ببین شیرین!ه
این دستِ توست
ه ه ه ه ه کز آستین فرهاد
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه بیرون میآید.ه
به دست و
ه ه ه ه ه آستین
سی پاره از نقشی شیرین
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه تراشید
و در دهانهی سنگی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه نشاند.ه
آینهای که
ه ه ه ه در زیبایی
ه ه ه ه ه ه میرست
درست
به گستردگی خورشید
ه ه ه ه ه و تاریکی نمیشناخت!ه
باغ بزرگی از سیب و صبح و برهنگی
و قلب کوچکی
ه ه ه ه آنسوی بردباری
ه ه ه ه ه ه که در برکهی آتش
ه ه ه ه ه ه ه ه تن میشست.ه
_________________
2 comments:
اين فرهاد چه نجيب زاده و كوهكن مظلومي ست.اين بيستون و اين همه فرهاد و اين همه شيرين و اين عشق بازي ابدي در كوه..آفرين بر منصور خاكسار و ايجاد اين خدايان كوچك
من از مجموعه ی شعرهای آقای خاکسار که فکر می کنم شیرین و فرهاد نام دارد خوشم می آید. شیرین این دست توست که از آستین فرهاد بیرون می آید! فکر می کنم که منصور با خمیره ی این اسطوره ی ما خیلی خوب بازی کرده است و ورزش داده ست. خوب باشی منصور جان
Post a Comment