Hamed Rahmati
Juan López de Ael
______________
______________
حامد رحمتی
سرد و گرم
دنيا را در آغوش تو چشيده ام
بهار را مي رقصم
و زنبق ها را به موهايت مي آويزم
تابستان را به حال خود رها مي كنم
و مي سوزم ... از التهاب دستي كه در غبار گم مي شود
پاييز را در ميان خاكروبه ها ...
و كوچه هاي خلوت مي وزم با رنگ و رنگ ِ برگ ها
اما زمستان را از پشت پنجره تماشا مي كنم
با ژاكتي پشمي
و قهوه اي تلخ
______________
1 comment:
سلام به حامد رحمتی عزیز.مرسی از اطلاع رسانی.خواندمت.
Post a Comment