Mansoor Khaksar
___________
Copy of come,Mary Kaye
_____
منصور خاکسار
_____
منصور خاکسار
آن سوی برهنگی
4
افقی روشن
ه ه ه ه ه ه ازپرنده و سوسن
و نردبانی بر آویخته از ماه
خرده ریزی از الماس
و صدفی ترکیده از چشم
بر پنجره ای بلند
و دستی تکیده و کوتاه
رازِ هزار ساله ای که
بیستونش پنهان کرده بود.ه
باهمان سادگی
که از زبانِ هر عاشق می گذرد.ه
سه برگ زخمی از صدای تاریخ
که تا ناکجا
مفاهیم آزادش را می گسترد
سه دانه گوهر جادو
سه پیچک همواره سبز
بر لوحه ای که نامِ پرندگان را
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه رقم می زند
و از سه رکنِ جهان
ه ه ه ه ه ه ه ه می وزد
تا
ه ه ه ه "ع"ه
ه ه ه ه ه ه ه "ش"ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه "ق"ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه را
در انسان که سوی آخر این رکن است
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه مکرر کند.ه
ه
رم کرده بود
و یا مهار از دست شیرین
به هوای عشق
ه ه ه ه بر گرفته بود
به رقص گویی
ه ه ه ه که پر گرفته بود
سُرین و سینه
ه ه به قوسِ کوه
ه ه ه ه ه ه تارانده
و دُم مارگونه
از گره باد برگذرانده
طرفه شبدیزی
بر گردونه ی زر
که وهم از خاطر
ه ه ه ه ه وا گذاشته بود
و پا سبک از دایره ی بازی
ه ه ه ه ه ه ه فراتر می برد
انگار
انبوهی پلک و پر
از هزار کبوتر
پرنده ای که دیگر
ه ه به فرمان شیرین نبود
تا سر بر کجاوه ی خسرو
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه نهد
و در رکابش
ه ه ه پهلو چرب کند
چلیپایی سر افراخته ی هفت پرده ی عشق
که از صدای قدیمی خود
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه رمیده
و شیرین را به نظرگاهی تازه
ه ه ه ه ه فراخوانده است
هی ... ! ه
ای سمندِ وحشی
کدام تلنگرِ عاشق
تو را به این در
ه ه ه ه برگردانده است؟ه
___________________
ه ه ه ه ه ه ازپرنده و سوسن
و نردبانی بر آویخته از ماه
خرده ریزی از الماس
و صدفی ترکیده از چشم
بر پنجره ای بلند
و دستی تکیده و کوتاه
رازِ هزار ساله ای که
بیستونش پنهان کرده بود.ه
باهمان سادگی
که از زبانِ هر عاشق می گذرد.ه
سه برگ زخمی از صدای تاریخ
که تا ناکجا
مفاهیم آزادش را می گسترد
سه دانه گوهر جادو
سه پیچک همواره سبز
بر لوحه ای که نامِ پرندگان را
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه رقم می زند
و از سه رکنِ جهان
ه ه ه ه ه ه ه ه می وزد
تا
ه ه ه ه "ع"ه
ه ه ه ه ه ه ه "ش"ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه "ق"ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه را
در انسان که سوی آخر این رکن است
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه مکرر کند.ه
ه
رم کرده بود
و یا مهار از دست شیرین
به هوای عشق
ه ه ه ه بر گرفته بود
به رقص گویی
ه ه ه ه که پر گرفته بود
سُرین و سینه
ه ه به قوسِ کوه
ه ه ه ه ه ه تارانده
و دُم مارگونه
از گره باد برگذرانده
طرفه شبدیزی
بر گردونه ی زر
که وهم از خاطر
ه ه ه ه ه وا گذاشته بود
و پا سبک از دایره ی بازی
ه ه ه ه ه ه ه فراتر می برد
انگار
انبوهی پلک و پر
از هزار کبوتر
پرنده ای که دیگر
ه ه به فرمان شیرین نبود
تا سر بر کجاوه ی خسرو
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه نهد
و در رکابش
ه ه ه پهلو چرب کند
چلیپایی سر افراخته ی هفت پرده ی عشق
که از صدای قدیمی خود
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه رمیده
و شیرین را به نظرگاهی تازه
ه ه ه ه ه فراخوانده است
هی ... ! ه
ای سمندِ وحشی
کدام تلنگرِ عاشق
تو را به این در
ه ه ه ه برگردانده است؟ه
___________________
2 comments:
و باز هم نامکرر است بقول حافظ... شعر بسیار زیبایی است
چه تصاویر زیبایی داشت این شعر .ناتورآلیسمی رها از پلان هایی که از جلوی چشم می گذشت و می رفت و می رفت و ما را هم با خودش می برد ومی برد...این شعر زیبا را 2 بار خواندم و 2 بار لذت بردم.ممنون
Post a Comment