Monday, December 1, 2008

Vahid Ziaee


Vahid Ziaee
وحید ضیایی

______________________


شعر هایی از جنگ



بر چهار چوب پنجرهء دیوار بی سقف
طنابی و رختی ست
به اسلحه ها دست تکان می دهم
و به توپ بازی می خوانمشان
___

ساختمان ها قوطی کبریت های خالی
و ترقه هائی که انگشت هایت را بازی می دهند

___


بر دروازهء خالی خانه ام
جلوی توپ می ایستم

___


هر گودالی از پدرم پر است
وقتی برادری
با پیرهن زخمی
خواب ابری را دیده باشد
که به پاهای جبرئیل پوتین می بندد
و سیب گلوی مرا گاز می زند

___


گورهای دسته جمعی شناسنامهء مشترک اقوامند

___

باران بمب که می آید
چتر کاجی بر سرم می گیرم
و به پهنای سرزمینم
مرگ را گز می کنم
که بی مقدار
از ناودانها قی می شود
و گل بازی بچه های همسایه را
تدارک می بیند

___

از فلس ماهی ها
پوشیده
تن آب رفتهء برادرم

__


کاریز میزبان نارنجکی بود
که قنداق موسی را بر نیل ندید.

___

بر تخت روسیاه
که کودک بی دست را
بازو می تکاند
هلیکوپتری پلاستیکی آویزان کن

___

تفنگ های آبپاش تمرین هرزه گردی گلوله اند



_______________

1 comment:

Anonymous said...

خیلی خوب . شعر جانداری ست.