Vahid Ziaee
وحید ضیایی
______________________
شعر هایی از جنگ
بر چهار چوب پنجرهء دیوار بی سقف
طنابی و رختی ست
به اسلحه ها دست تکان می دهم
و به توپ بازی می خوانمشان
ساختمان ها قوطی کبریت های خالی
و ترقه هائی که انگشت هایت را بازی می دهند
جلوی توپ می ایستم
طنابی و رختی ست
به اسلحه ها دست تکان می دهم
و به توپ بازی می خوانمشان
___
ساختمان ها قوطی کبریت های خالی
و ترقه هائی که انگشت هایت را بازی می دهند
___
بر دروازهء خالی خانه امجلوی توپ می ایستم
___
هر گودالی از پدرم پر است
وقتی برادری
با پیرهن زخمی
خواب ابری را دیده باشد
که به پاهای جبرئیل پوتین می بندد
و سیب گلوی مرا گاز می زند
باران بمب که می آید
چتر کاجی بر سرم می گیرم
و به پهنای سرزمینم
مرگ را گز می کنم
که بی مقدار
از ناودانها قی می شود
و گل بازی بچه های همسایه را
تدارک می بیند
از فلس ماهی ها
پوشیده
تن آب رفتهء برادرم
که قنداق موسی را بر نیل ندید.
بر تخت روسیاه
که کودک بی دست را
بازو می تکاند
هلیکوپتری پلاستیکی آویزان کن
تفنگ های آبپاش تمرین هرزه گردی گلوله اند
با پیرهن زخمی
خواب ابری را دیده باشد
که به پاهای جبرئیل پوتین می بندد
و سیب گلوی مرا گاز می زند
___
گورهای دسته جمعی شناسنامهء مشترک اقوامند___
باران بمب که می آید
چتر کاجی بر سرم می گیرم
و به پهنای سرزمینم
مرگ را گز می کنم
که بی مقدار
از ناودانها قی می شود
و گل بازی بچه های همسایه را
تدارک می بیند
___
از فلس ماهی ها
پوشیده
تن آب رفتهء برادرم
__
کاریز میزبان نارنجکی بودکه قنداق موسی را بر نیل ندید.
___
بر تخت روسیاه
که کودک بی دست را
بازو می تکاند
هلیکوپتری پلاستیکی آویزان کن
___
تفنگ های آبپاش تمرین هرزه گردی گلوله اند
_______________
1 comment:
خیلی خوب . شعر جانداری ست.
Post a Comment