Azita Ghahreman
__________
Sanne Sannes Untitled
________________
آزیتا قهرمان
زمستان که بیاید
زمستان بیاید
شکل خودم می شوم
کتاب های دورت آتش گرفته اند
یاسمن در خواب ها ه ه ه آهو می دود
سر به کوه می زند
کوه را به سادگی بغل می کنم
درسینه جا می شود
دیدی ترسی نداشت
قواره ی سنگ ها
از افتادن بالا که می رویم
دریا اهلی تر می آید
سگ پشمالوی سفید
قلاده اش را گرفته ام
پس مرا با کلمات نزن
شکنجه نده
تنت را به صخره نکش
تا شکل پلک های خونی ه ه بمیرم
زمستان ه ه کوچه ای صاف
انتهای همین خیابان که بپیچی
وسال ها
همین اسب سیاه رم کرده اند
با انگشتت که بشمری
زمستان که بیاید
از هر دو سو رفته ایم
یکی مرا گم می کند
با آن یکی ه ه پیدا می شوم
اما باید نمی ترسیدی
و می گفتی
چرا به سینه ات چاقو فرو کرده ای
تا آدم ها در آینه فراری شوند .ه
شکل خودم می شوم
کتاب های دورت آتش گرفته اند
یاسمن در خواب ها ه ه ه آهو می دود
سر به کوه می زند
کوه را به سادگی بغل می کنم
درسینه جا می شود
دیدی ترسی نداشت
قواره ی سنگ ها
از افتادن بالا که می رویم
دریا اهلی تر می آید
سگ پشمالوی سفید
قلاده اش را گرفته ام
پس مرا با کلمات نزن
شکنجه نده
تنت را به صخره نکش
تا شکل پلک های خونی ه ه بمیرم
زمستان ه ه کوچه ای صاف
انتهای همین خیابان که بپیچی
وسال ها
همین اسب سیاه رم کرده اند
با انگشتت که بشمری
زمستان که بیاید
از هر دو سو رفته ایم
یکی مرا گم می کند
با آن یکی ه ه پیدا می شوم
اما باید نمی ترسیدی
و می گفتی
چرا به سینه ات چاقو فرو کرده ای
تا آدم ها در آینه فراری شوند .ه
____________
No comments:
Post a Comment