Thursday, January 1, 2009

Naser Kakhsaz



Thanatos
Death and the Maiden, Elna Borch
_____

ناصر کاخساز



صدای بودن



قهوه ای سوخته ی برگ ها
ه- که از جسم نامرئی شاخه های هوا
کنده می شوند- ه
با تمناهای لرزان صدا
بر موج ها
ه-که درثانیه ها می میرند و در قرن ها زندگی می کنند- ه
جاری اند،ه
کنسرتو پیانوی شماره ی پنج کامیل سن سان
دریا را می بّرّد.ه

نت های زرد، نارنجی و قهوه ای سوخته
از تپه های پنجره بالا می کشند
و تپش بی قرار بودن را
بر جوهر لرزان دامنه های شب
می نشانند،ه
موسیقی خاکستریِ نبودن.ه

پاییزِ آغاز نوامبر
پسرکی است که دوازده ساعت پیش از اعدام
از نوک انگشتهای من
که بر تکه ابر معلقی تکیه کرده بودم
آویزان شده بود
و شبحی پیچیده در باد
بر انگشت های ترسان وزید.ه

صدای آبی شکستن پنچره
صدای ریختن دریا در آسمان
و موسیقیِ بم و کشیده و سنگینِ بودن.ه

مرگ همیشه آغاز نوامبر رخ می دهد.ه
و زندگی کنسرتویی است میان دو کُدای پایانی.ه

صدای خرد شدن مرگ را در دستهایم می شنوم
عشق روی زمین پخش و پلا می شود
و زمین به آنی می مکدش.ه

چشم هایم را می مالم
دریا رفته است
و در ذهنم غوطه می خورد.ه


نوامبر 2008

_________________

No comments: